شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ شماره ۱۰۸۴
سرزمین دروغگوهای حرفه ای
عباس لعل بار. سردبیر
دیگر همه می دانیم که روزگار، روزگار دروغگوهاست. نیازی نیست که کسی به ما بگوید، یا کتاب یا نویسنده معتبری به این موضوع اعتراف کند و یا چند نفر آدم عاقل و بالغ گواهی دهند، همه با گوشت و پوست و استخوان مان دریافته ایم که زمانه، زمانه دروغگوهاست. هر چه بهتر و زیباتر دروغ بگویی عزیزتر می شوی و محبوب تر. از قضا، فضا هم چنان برای دروغگوها آماده شده که اگر هم نخواهند یک روز دروغ بگویند باز هم ترغیب شده و می گویند. اما در این میان هستند تعداد معدودی که نخواهند همچون دیگران این راه را بروند. اما چگـونه می تـوان در میـان این همه بی صداقتـی، دو رویی و دروغ های شبیه تر از راست، آنها را تشخیص دهیم. چندی پیش مطلبی را روزنامه گاردین منتشر کرد که خواندنش خالی از لطف نیست. گاردین در این مطلب با عنوان «تشخیص دروغ در عصر دروغگوهای محترم» می نویسد: « واقعا چه تعداد از پستهای اینستاگرامی ما که زندگی شاد و پر از موفقیت مان را نشان میدهند، در جهت القای یک معنی خاص به مخاطب دستکاری نشده اند؟ رابرت فلدمن، استاد گروه روان شناسی و علوم مغز در دانشگاه ماساچوست و نویسنده کتاب دروغگوی زندگی شما، میگوید: من باور دارم که دروغ گفتن بیش از پیش امری پذیرفتنی شده است. روسای جمهور-حتی آنهایی که شما دوستشان ندارید-الگو هستند و هنگامی که میبینید شخصی در این جایگاه اجتماعی به طور مرتب دروغ میگوید و هربار هم تبرئه میشود-چیزی که به نظر میرسد کاملا درست است-چنین چیزی به یک الگوی پذیرفته شده در جامعه تبدیل میشود.
من همیشه مثال بیل کلینتون را زده ام که دروغ گویی را به پدیدهای پذیرفته شده در جامعه تبدیل کرد. هیچ اتفاقی برای او نیفتاد و از مهلکه جان سالم به در برد. اما فقط این نبود. با اینکه او هر نوع رابطهای با مونیکا لوینسکی را رد کرد، همچنان احترام و محبت زیادی نسبت به وی در جامعه وجود دارد. این اتفاق پیام قدرتمندی دارد: که شما میتوانید دروغ بگویید و هنوز در جامعه مقبول باشید.» گاردین در ادامه از قول یک استاد روان شناسی دانشگاه گوتنبرگ نشان می دهد که با پرسیدن چند سوال می توان دروغگو را از راستگو تشخیص داد: « دروغ گوها بیشتر از راست گویان خود را آماده میکنند. اگر فقط سوالهای قابل پیش بینی از آنها بپرسید، دقیقا کاری را میکنید که آنها دوست دارند. راست گویان میتوانند از عهده انواع سوالات بربیایند، چون به سادگی به حافظه شان رجوع میکنند. اما دروغ گوها در مواجه با سوالات غیرقابل پیش بینی شرایط سختی را میگذرانند، چون پاسخهای از قبل آماده برای سوالات قابل پیش بینی آماده کرده اند و برای سایر سوالات آماده نیستند. به لحاظ شناختی دروغ گفتن بسیار پیچیدهتر از راست گفتن است. اگر شما موقعیت را برای فرد دروغ گو پیچیدهتر کنید، او شرایط سخت تری از یک راست گو را تجربه خواهد کرد. به طور مثال، میتوانید از او بخواهید یک رویداد را از آخر به اول تعریف کند، که برای فردی که میخواهد داستان سرهم کند، کار سختی است.»
این روزنامه انگلیسی در ادامه می نویسد: «رییس پلیس سابق لندن و نویسنده کتاب «اول سیاه را بکش» بیان می کند که طی دوران آموزشی به آنها گفته بودند نشانههای دروغ گویی: تغییر در رفتار، خاراندن سر و اجتناب از برقراری تماس چشمی است. اما او میگوید، چیزی که نهایتا میتواند فرد دروغ گو را لو دهد، مدارک است. در کار پلیس شما فقط به داستانهایی که افراد میگویند توجه نمیکنید بلکه تحقیق میکنید. یک بازپرس حرفهای به دنبال حقایق است. شما قبل از بازجویی از طریق دوربینهای مدار بسته، مدارک و شاهدهای عینی، اطلاعات کافی به دست میآورد؛ بنابراین فرد نمیتواند به شما دروغ بگوید، چون با اطلاعاتی که در اختیار دارید، در تناقض است.»
اما پرسش اینجاست که بالاخره چطور میتوان یک دروغ گو را شناسایی کرد؟ آیا دروغ گوها با هم اشتراکی دارند؟ گاردین از قول استاد روان شناسی دانشگاه گوتنبرگ می نویسد: «ما میدانیم که دروغ گوها بیشتر از راست گوها خودشان را آماده میکنند؛ آنها اغلب تلاش میکنند که شما را متقاعد کنند، که با فقط راست گفتن متفاوت است. آنها میخواهند بدانند که آیا باورشان کرده اید یا نه و اگر شک کنند که باورشان کرده اید، تغییر میکنند و جزئیات بیشتری را میافزایند. برخی تحقیقات نشان میدهد که افراد در هنگام دروغ گفتن از ضمایر شخصی کمتری استفاده میکنند. تفسیر غربی از این موضوع این است که آنها تلاش میکنند بین خود و دروغ فاصله ایجاد کنند. اما در فرهنگهای غیرغربی، درست عکس این قضیه صادق است، آنها دروغ را بیشتر به مالکیت خود در میآورند؛ بنابراین هیچ قانون مشخص و محکمی وجود ندارد.»
اما در پایان سوال دیگری ذهن ها را به خود مشغول می کند؛ چرا در تشخیص دروغ مهارت نداریم؟ به عقیده محققان یکی از اصلیترین دلایل ناتوانی در تشخیص دروغ گویی این است که ما بازخورد چندانی نسبت به راستگویی و دروغ گویی دریافت نمیکنیم. استاد دانشگاه لندن در بخش روانشناسی معتقد است: «دروغها اغلب پیامدهای بسیار جزئی دارند و مسئلۀ مهمی نیستند، اما به مثابۀ روغنی هستند که چرخ دندههای تعاملات اجتماعی را چرب میکنند. اطراف ما را دروغ فرا گرفته است و ما اگر هم راست بگوییم، نسبت به راستگویی خود بازخوردهای اندکی دریافت میکنیم. برای همین یاد نمیگیریم دروغ گو را تشخیص دهیم.دلیل دیگر این است که ما انگیزهای برای شناسایی دروغ نداریم. اغلب اوقات وقتی فردی از ما تعریف میکند، همین که شاد میشویم کافی است، به دنبال حقیقت آن نیستیم. در واقع کسی که از دیگری تعریف میکند، میخواهد آن فرد نسبت به او احساس خوبی پیدا کند. من فکر میکنم مردم بیشتر از آن چه که فکر میکنند، دروغ میگویند. این مسئله لزوما بد نیست، جامعه این گونه عمل میکند.»