خانه » پیشنهاد سردبیر » داستان یک عکس /هی زمستان برود باز زمستان برسد!

داستان یک عکس /هی زمستان برود باز زمستان برسد!

پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷   شماره ۱۰۰۵

***

وقایع استان

علی امیدی

***

در روزهای گذشته در فضای مجازی انتشار این عکس واکنش های بسیاری را به همراه داشت. عکس عکاس جوان و با استعداد اراکی، علی فرجیان، از یک کارگر شهرداری در حال گرم کردن دستانش توسط دستگاه مرغ سرخ کن یک مغازه در خیابان عباس آباد اراک. جدای واکنش های احساسی هموطنان از سراسر کشور چند نکته در این میان جلب توجه می کرد که مروری به آن ها می اندازیم. نکته نخست اینکه انتشار این عکس بدون نام عکاس و محل عکس برداری باعث شده بود تا خبرنگاران و فعالان اجتماعی در تهران از پیروز حناچی، شهردار تهران درخواست کنند که به وضعیت کارگران شهرداری رسیدگی کند تا کمی از سختی کار آن ها کاسته شود. اما پس از آن که مشخص شد عکاس این عکس پر از معنا علی فرجیان است همه کاربران در فضای مجازی ضمن تمجید از ذکاوت وی در گرفتن این عکس به این موضوع پرداختند که ای کاش فرهنگ نریختن آشغال بر روی زمین به ویژه در فصل سرد در بین مردم نهادینه می شد تا این افراد کمتر دچار مشکل شوند و مجبور نباشند برای گرم کردن خود به دستگاه مرغ سرخ کن یک مغازه پناه ببرند. در این بین برخی چهره های مطرح رسانه ای از جمله کیوان مهرگان پیشنهاد دادند که پیمانکاران شهرداری برای قشر زحمت کش شهر در فصل سرما دست کش تهیه کنند. برخی نیز پیشنهاد هدیه کردن یک دستکش از سوی مردم به یکی از این زحمت کشان را دادند و برخی هم گفتند چرا از ماشین های مکانیزه استفاده نمی شود تا زحمت این افراد کمتر باشد. به نظر می رسد که مشکلات کارگران شهرداری بیش از آن چیزی است که ما تصور می کنیم و این عکس تنها نشان دهنده و نمادی از سختی هایی است که آن ها می کشند تا یک لقمه نان حلال در آورند و به خانواده شان برسانند. از آن طرف هم شهر را زیبا و پاکیزه نمایند، اما واقعا وظیفه ما چیست؟ آیا نریختن زباله کمتر در سطح شهر کار سختی است که از انجام آن پرهیز می کنیم؟ آیا مسئولان نمی توانند کمی بیشتر به فکر رفاه این کارگران باشند؟آیا باید امیدی به این داشت که با انتشار این عکس کمی از درد و رنج این قشر زحمت کش کاسته شود؟ و یا اینکه این عکس هم چندی بعد به فراموشی سپرده می شود و مشکلات زحمت کشان نارنجی پوش هم از یاد می رود. به قول پویا جمشیدی شاعر که می گوید «آنقدر چاه عمیق است که باید فهمید، یوسف این بار بعید است به کنعان برسد… سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی، هی زمستان برود، باز زمستان برسد!… یک نفر داشت از این خاطره ها رد میشد، آرزو کرد که این مرد…به پایان برسد»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.