خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۸   شماره ۱۱۱۴

خاطرات حاج سیاح

بخش شصت و نهم

مهرداد یاری

پس از آنکه امین السلطان دوباره به صدراعظمی منصوب شد برای حاج سیاح معلـوم می شود که او برخلاف وعده ها و قسم هایی که در دوران معزولی در قم داده و خورده بود در حال بد رفتاری با مردم بوده و چندین برابر گذشته به چپاولگری در کشور می پردازد.
حاج سیاح اوضاع ایران را در آن برهه ( تیر ماه ۱۲۷۶ ) چنین شرح می دهد که موسیو نوژ بلژیکی که زمان صدارت امین الدوله تنها برای سر و سامان دادن به وضع گمرک استخدام شده بود پس از آنکه کارش را به شکل مناسبی انجام می دهد نه تنها خودش و افرادش ایران را ترک نمی کنند بلکه توسط امین السلطان به عنوان وزیر پست و تلگراف به کار گرفته می شود و این هم یکی دیگر از بدبختی های ایران در عصر قاجار بوده که یک خارجی احتمالا با تقدیم هدایا و رشوه های کلان توانسته به طور رسمی و قانونی در کار سیاست کشور دخالت کرده و بیش از دزدهای ایرانی جیب های خود را پر کند.
چون برخی افراد به ظاهر متدین در عزل شدن امین الدوله و سرکار آمدن امین السلطان تاثیر داشتند آن ها نیز از بقیه انتظاراتی داشتند در آن روزها کسانی که می خواستند بــرای دستیابی به منصبی بالاتر لقبی را خریداری کنند یا ولایتی را صاحب شوند و… می بایست علاوه بر اینکه مانند گذشته به شاه و زنان شاه و صدراعظم و اهل دربار و تمام کسانی که دارای نفوذ بودند رشوه می دادند اکنون می بایست آن دسته از افراد ظاهرنما را نیز به حساب آورده و پول می دادند به این شکل هزینه های دزد بهتری شدن بالاتر رفته بود اما ارزشش را داشته چرا که به گفته ی حاج سیاح اطرافیان مظفرالدین شاه از ساده لوحی او سواستفاده کرده و ده برابر اطرافیان ناصرالدین شاه در سال از چپاول ها و رشوه گرفتن ها و … سود می کرده و متنفع می شده اند.
حاج سیاح در مورد مظفرالدین شاه می گوید او از بس ساده لوح بوده که هر بخششی را سخاوت می دانسته و هر صفتی را که درمورد ساده لوح بودنش به او می داده اند لایقش بوده و شاه به طور کلی به جز در مسائلی همچون عیش و نوش های رکیک دیگر از هیچ کار دولت و وضع حکومت و کشور اطلاعی نداشته است. حاجی می نویسد پسران شاه خیلی در تلاش بوده اند در کوتاه زمانی به ثروت بسیار زیادی برسند که در آخر به واسطه وجود آن همه چپاولگر و دزدی که در دربار و حوالی دولت وجود داشته معلوم می شود خزانه خالی شده است. روزی امین السلطان با کلاسکه در حرکت بوده که حاج سیاح را در حال پیاده روی می بیند توقف کرده و از حــــاجی گلایه می کند که چرا دیگر به او سر نمی زند حاج سیاح نیز وعده می دهد که به ملاقاتش برود اما حاجی می نویسد ملاقات با امین السلطان او را به طور کل ناامید کرده بود. در بازگشت از خانه امین السلطان با شیخ محسن خان مشیرالدوله وزیر امور خارجه برخورد می کند و حال او را نامساعد و اوقاتش را تلخ می بیند حاج سیاح به عقب برگشته و توضیح می دهد که امین السلطان برخلاف قرار قبلی، دختر مشیرالدوله را که پسر امین الدوله طلاقش داده بود برای پسر خود عقد نمی کند و حاجی برای اینکه مشیرالدوله را راحت کند به ظل السلطان (پسر دوم ناصرالدین شاه ) رجوع کرده و با راضی کردن خواهرش بانوی عظمی، مقدمات ازدواج پسر او را با دختر مشیرالدوله فراهم می کند. مشیرالدوله که به واسطه کهولت سن بیمار بوده و به توصیه پزشک ها نمی بایست سفر می کرد به حاج سیاح می گوید قصد دارد به بهانه معالجه از کشور خارج شده و به استانبول برود تا باقی عمرش را آنجا بگذراند حالا چه به عنوان سفیر چه به عنوان یک انسان عادی. حاج سیاح دلیل این کار را از شیخ محسن جویا می شود و او برخی رازها را به حاجی می گوید گویا امین السلطان و برخی از اطرافیان شاه قصد داشته اند که از او بخواهند با دولت روسیه مکاتبه کرده و از آن ها بیست و چهار کرور ( به طور تقریبی ۱۲ میلیون تومان در صد و بیست و دو سال پیش ) قرض بگیرد تا با استفاده از آن حقوق مردم را داده، سد اهواز را تکمیل کرده، آب کرند را به اصفهان و آب شاهرود را به قزوین انتقال داده و در نهایت برای سود بیشترِ دولت، بانک دولتی تاسیس کرده و سود صراف ها را به جیب خود بریزند اما این برنامه ها ظاهر کار بوده و در واقع آن ها می خواهند با این پول جیب خود را پرتر کنند و شاه را به اروپا برده و به عیاشی بپردازند این در حالی است که مشیرالدوله به حاج سیاح می گوید: امین الدوله که عالم و درستکار بود و ایرانرا میخواست، خواست پنچ شش کرور برای اصلاح کارها و تاسیس بانک دولتی قرض کند، من راضی نشدم. نه به جهت غرض با امین الدوله، بلکه میدیدم این گرگان دور شاه میخورند و هیچ کار اصلاح نمیشود و ایران قرضدار شده، بدنامی برای من می ماند.
مشیرالدوله اضافه می کند که با آن وضع، ایران در برابر کشورهای مقتدر که هیچ؛ در برابر افغان ها نیز نخواهد توانست مقاومت کند. مشیرالدوله در ادامـه می گوید با رفتن از ایران خود را از این ورطه ی ایران فروشی خلاص می کند و پس از او وزارت امور خارجه را نیز به نصرالله خان مشیرالملک خواهند سپرد. چند روز بعد شیخ محسن خان در در بهارستان که عمارت خانوادگی شان بوده و بعدها ساختمان مجلس ایران می شود جشنی برپا کرده و پس از آن ایران را ترک می کند و چندی بعد در پاریس از دنیا می رود حاج سیاح مراسم عزای او را جشن صدراعظم و بدخواهنش می دانسته چرا که پس از آن به نصرالله خان مشیرالملک لقب مشیرالدوله داده و وزارت امور خارجه را به او سپردند در گذشته بارها توضیح داده ایم که اعطای القاب و مناصب بر اساس لیاقت و شایستگی نبوده و تنها از طریق به حراج گذاشتن و خریده شدن، به کسی واگذار می شده است در ادامه نیز امین السطان و مابقی تیم دزدانش حالا که وزیر امورخارجه ای مطیعِ خود داشته اند سفر به اروپا را به شاه پیشنهاد کرده و برای گرفتن وام از روسیه، آن سفر را بهانه می کنند.
در آن روزها حاج سیاح صـــاحب فرزنـد پسری می شود که به واسطه دوستی با مرحوم شیخ محسن خان مشیرالدوله نام او را محسن می گذارد همچنین در سفری که میرزا جعفر خان برادر حاج سیاح به ایران داشته حمید پسر بزرگ حاجی را برای تحصیل با خود به مسکو می برد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.