خانه » پیشنهاد سردبیر » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸ شماره ۱۰۶۲

 خاطرات حاج سیاح

بخش پنجاه و پنجم

مهــرداد یاری

 در بخش های قبل تا آنجا پیش رفتیم که حاج سیاح و دیگر آزادی خواهان در حال سپری کردن دومین سال حبس شان در زندان قزوین بودند و با توجه به آنکه حاج سیاح از فرارسیدن زمستان خبر داده بود معلوم می شود که نزدیک به بیست ماه از حبس شان می گذشته. حاج سیاح در ادامه از عزل شدن حسام السلطنه و احضار او به تهران خبر می دهد: روزی خبر آوردند که شهرت داده اند حسام السلطنه معزول شده او هم گوینده این خبر را چوب زده ولی بعد از آن، یک شب سه ساعت از شب رفته با عیالش حرکت به طرف طهران کرده بود… به این ترتیب حسام السلطنه که همانند سعدالسلطنه با زندانی ها به خوبی و با احترام رفتار می کرد نیز از حکومت قزوین عزل شد از طرفی چون ناصرالدین شاه به تازگی از گردش در اراک و اصفهان به تهران برگشته بوده برای قزوین حاکم جدیدی در آن زمان تعیین نکرده که همین موضوع باعث سردرگمی اهل ارگ حکومتی برای چگونگی پرداخت هزینه های حکومت به ویژه امور زندانی ها شده بود. حـاج سیاح می گوید پس از رفتن حسام السلطنه غذا به زندانی ها داده نمی شد و هر چه خود از قبل داشتند با هم تقسیم کرده و می خورده اند و سرتیپ به کارهای شهر رسیدگی می کرده است حتی در آن روزها شایعه بوده که شاه مرده و مظفرالدین میرزا در راه تهران است.
حاجی می نویسد آن اوضاع نامناسب باعث افسردگی و ناامیدی زندانی ها شده بود. حاجی در یکی از روزهای دی ماه ۱۲۷۱ پس از خواندن نماز صبح به مناجات نشسته و با خدای خود درد و دل می کند و در ادامه اتفاق بزرگی رخ می دهد که خواندن آن به قلم خود حاج سیاح برای کسانی که بخش (خاطرات حاج سیاح) را همواره دنبال کرده اند صفایی دیگر خواهد داشت: ای خدایی که قوم موسی را از فرعونیان نجات بخشیدی و ابراهیم را از آتش بیرون کشیدی! ما اگر بنده عاصی تو هستیم بنده دشمن و یاغی تو نیستیم. اگر ظلم ظالمان به نهایت نرسیده، طاقت ما به نهـایت رسیــده. بنده رحم نمی کند، تو رحم فرما! حکیم هم آمین می گفت. بناگاه همهمه ای به گوش رسید. یک نفر دوان دوان آمد. ما که از همه جا نومید و همیشه در انتظار خبر شر بودیم دیدیم جعفرقلی بیک است وارد شده گفت: برخیزید! سعدالسلطنه آمده، در مهمــانخانه است و شمـا را می خواهد. خلاص شده اید! مژده دهید! باور نکرده گفتیم: خلاص شدیم؟ بالکلیه و همیشگی ؟ گفت : بلی! بلی ! مرخصید. چنان تغییر حالت به من عارض و بهت مرا گرفت که زبانم از قوه نطق افتاد، تمام اعضا از حرکت ماند مثل شخص بیهوش چند دقیقه ای به سجده افتادم پس از شکرها لباس پوشیده برخاستم از دری که بیست و دوماه پیش از این زیر بغلم را گرفته با پای لنگان با دیگران به زنجیر بسته وارد کرده بودند … الآن با رفیقان به پای خودم آزاد از همان در بیرون آمدم.
سپس حاج سیاح از حس لذت بخش آزادی تمجید کرده و اسیر بودن مردم ایران و درک نکردن معنــای واقعی آزادی را نکـوهش می کند: ایرانیان که تمام در حبس و فشار جهل و استبداد و بی خبر از آزادی افکار و عقوب و نطق و ترقیات عالم هستند مانند مردم کور که هیچ روشنایی ندیده باشند لذت آزادی را ندیده اند و هر چه برای ایشان از آزادی بگویی نمی فهمند. مرغی که از تخم در قفس درآمده و در قفس نشو و نما کرده معنی پریدن در فضا و چریدن در صحرا را نمی داند. دلیل آزادی حاج سیاح را در برخی منابع اثبات بی گناهی و عاری از جرم بودنش می دانند و اینکه وساطتت افراد مختلف باعث آزادی او شده است. اما با توجه به اینکه به یکباره تمامی زندانی ها آزاد شده اند نگارنده حدس می زند با بالا گرفتن اعتراضات مردم درمورد قراردادهای منعقد شده با کشورهای اروپایی در عصر ناصری و اعتصاب مردم و … دربار به این نتیجه رسیده که فعالیت های حاج سیاح و بقیه، در آن زمان در برابر اوضاع سیاسی کشور موضوعی کم ‌ارزش بوده و در زندان ماندن آن ها جز اینکه اوضاع را متشنج کند و خرج اضافه ای رو دست دولت بگذارد سود دیگری ندارد. حاج سیاح و دیگر زندانی ها زمانی که بیرون می روند مردم را می بینند که با تعجب به آن ها نگاه کرده و مختصر دلسوزی می کنند: اهل ایران که مثل گوسفند در دست قصابان هستند اگر هزار نفر از خوبان را در یک روز از میان ایشان گرفته ببندند یا بکشند، باقی به چــرا مشغــول می شوند و حق خود نمی دانند… از دیگران دفاع بکنند تا مثل این روز به سر دیگران نیاید زیرا قانون ندارند تا بگویند خلاف قانون شده.
پس از آن به مهمانخانه رفته تا سعدالسلطنه را آنجا ملاقات کنند حاج سیاح به زیبایی می نویسد که در گذشته او بر کسانی مثل سعدالسلطنه مقدم تر بوده اما به واسطه این بیست و دو ماه حبس و تحقیر ناخودآگاه قصد داشته همانجا پایین اتاق بنشیند اما به اصرار سعدالسلطنه همه بالا رفته و در کنار او می نشینند حـــاج سیـاح می نویسد به واسطه پیر و شکسته شدن سعد السلطنه در همان یک سال دوری ابتدا متوجه نشده بوده که پهلوی او نشسته است. سعدالسلطنه ابتدا بابت آن یک سالی که آن ها در زندان بوده و او والی قزوین و زندانبان شان بوده ابراز شرمندگی می کند و برایشان توضیح می دهد سال پیش، قبل از آنکه آن ها را به قزوین بیاورد نزد شاه رفته و آن ها را بی تقصیر می خواند اما ناصرالدین شاه به او گفته که اگر می دانسته آن ها چه کرده اند خواهش می کرده که خودش آن ها را در باغچه کاخ سر ببرد: خصوصا این حاجی سیاح ناپاک که حرامزادگی دنیا را جمع کرده! و گفته که آن ها باید در حبس باشند و آن قدر سختی ببینند که یکی یکی تلف شوند. سعدالسلطنه ادامه می دهد که وقتی او را دوباره برای حکومت قزوین انتخاب می کنند به نزد شاه رفته و به او می گوید تا وقتی که آن زندانی ها در قزوین باشند به آن جا نمی رود ناصرالدین شاه نیز می گوید برود قزوین و از آنجا نامه بفرستد تا او موافقت کند: امین السلطان اشاره کرد که: قبول نکن. سعدالسلطنه از شاه می خواهد آن چنان که سال گذشته خودش آنها را به قزوین برده اکنون نیز خودش آنها را آزاد کند از طرفی کامران میرزا نیز خواهش می کند حکم آزادی زندانی ها را او صادر کند چرا که حکم حبس شان را نیز خودش صادر کرده بوده. به همین خاطر سعدالسلطنه به زندانی ها اطمینان می دهد که رفتن آنها به امیریه خطری برایشان نداشته و تنها قرار است کامران میرزا حکم آزادی شان را بدهد این صحبت های سعــدالسلطنه نشــان می دهد امین السلطان و کامران میرزا درمورد آزادی زندانی های سیاسی به یک نتیجه رسیده و این موضوع عامل آزادی زندانی ها بوده که در واقع آنها گردانندگان اصلی امور کشور بوده اند و ناصرالدین شاه عروسک دست ایشان بوده. سپس رو به حــاج سیــاح کرده و می گوید: جناب حاجی! عبدالله خان والی که اصرار داشت از شما کاغذ بگیرد در جایی مرد که کسی نعش او را بر نداشت، روباه صورتش را خورده بود. سپس سعدالسلطنه از سختی های کار خودش می گوید که او به آنها محبت می کرد غذای خوب و چای خوب و قلیان و حمام خودش را می داده ولی سربازها به دربار گزارش می کرده و آنها نیز او را بازخواست می کرده اند.سپس سعدالسلطنه می گوید همه آزاد هستند که در شهر گردش کنند اما ناهار و شام را باید در خانه او باشند پس از آن حاج سیاح و دیگر آزادی خواهان به خانه امام جمعه قزوین می روند تا از او بابت نامه ای که برای آزادی شان به امین السلطان نوشته بوده تشکر کنند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.