سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵ شماره ۵۴۱
وقایع استان:
امروز دهم اسفند سالروز تولد مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ معاصر است. بیشتر ما اخوان را با شعر زمستان می شناسیم.«سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است/ کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را/ نگه جز پیش پا را دید نتواند/ که ره تاریک و لغزان است.» شعری که می گویند تاثیرپذیری اخوان از نیما را بیش از پیش مشهود می کند. اخوان شاگرد نیما بود و بیش از همه به نوآوری شعر او وفادار بود
محمد حقوقی شاعر و منتقد ادبی نیز می گوید: «اخوان نسبت به زبان بسیار حساس است. حساسیت به زبان کلاسیک برای او یک اصل است. در شعر نیما هم ما این حساسیت را میبینیم. اخوان به شعر نیما بسیار فکر کرده بود. زبان در شعر نیما وضعیت و موقعیت ویژهای دارد. البته زبانشکنی و عدول از هنجارهای زبانی در همه ادوار تاریخی ما وجود داشته است. یعنی بهطور کلی همه شاعران با زبان برخوردی غیردستوری داشتهاند. نیما بیشتر از همه این برخورد را داشته است. اخوان فقط وزن پیشنهادی نیما را کاملتر میکند. باید تحقیق شود که اخوان تا چه حد در این کار موفق بوده است. ظاهرا اخوان از پایانبندی مصراعها در شعر نیما راضی نبوده است و از نظر خودش وزن نیما را کامل میکند».
با وجود این تاثیر پذیری ولی رابطه اخوان و نیما خیلی خوب نبود و همیشه مناقشاتی بین آن ها بود. مهدی اخوان یکی از شاعرانی بود که فعالیت سیاسی داشت و برای همین همیشه اشعار و رفتارش زیـــر ذره بین حکومت بود، او پس از کودتای ۲۸ مرداد به زندان افتاد. اما ماجرای زندان افتادن ثالث را بسیاری در ارتباط با نیما می دانند و روایات مختلفی از آن است. مطلبی که در ادامه می آید بخشی از جستجوی ما در سایت ها، وبلاگ ها و مجله هاست. البته اینکه چرا این ذهنیت بیشتر قوت گرفته است شاید در ارتباط با هجویه ای منتسب به اخوان باشد که می گویند برای نیما گفته است.
چند روایت از این مورد را محمد مهدی حسنی در مطلبی با عنوان «واکاوی هجویه ای از اخوان ثالث برای نیما » در وبلاگ شخصی خود «چه بگویم» را با ذکر منبع آورده است. حسنی ابتدا به مطلبی از حمید خوشکردار با عنوان «ذکر بر دار کردن حمیدی شاعر؛ هجویهای از احمد شاملو» اشاره می کند که در آن به نقل از زنده یاد عمران صلاحی (و البته بدون اشاره به منبع نقل) گوید: «اخوان ثالث پس از سرودن شعر زمستان به شدت تحت تعقیب بود و در خانهی یکی از دوستاناش مخفی شده بود. ماموران پلیس مخفی در هیات خبرنگار به خانهی نیما میروند و از او آدرس اخوان را میخواهند تا با او مصاحبه کنند. نیما هم که اسطورهی سادگی روستایی وار در شاعران پارسی زبان بوده میگوید که این جوان مشهدی از ترس پلیس مخفی در خانهی فلانی مخفی شده. آنها هم میروند و اخوان را میگیرند. بعدا اخوان در تک بیتی هایش نیما را هجو میکند.»
روایت بعدی را محمد قائد، نویسنده و روزنامهنگار؛ گفته است. حسنی به مطلبی از وی با عنوان«معصومیت برباد رفتۀ شاعر» اشاره می کند. «میگویند در سال ۳۲ مأموران فرمانداری نظامی ابیات هجوآمیز بیامضایی نزد نیمایوشیج بردند و او تشخیص داد باید کار اخوان باشد که به زندان افتاد و در محبس (این بیت را) سرود»
به نقل از حسنی کوروش مختاری در مطلبی با عنوان «تکرار تاریخ» نیز می گوید: «(سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد) شادروان اخوان پس از رستن از زندان شعری را در نشریه ای به نام رزم ،که از نشریات مخفی حزب توده بود، با امضای ناشناس به چاپ رساند. وی در این شعر روش برخورد ماموران، شکنجه و نحوه بازجویی را شرح داده بود. تیمسار تیمور بختیار که فرماندار نظامی تهران بود، با خواندن این شعر بسیار عصبانی شد و حدس زد که سراینده کسی است که خود زندان بوده که به این روشنی وضعیت زندان را توصیف کرده است و لذا دستور شناسایی سراینده را صادر کرد. چون شعر به سبک نو سروده شده بود، نخست سراغ پدر شعر نو، نیما، می روند و نیما را به فرمانداری نظامی می برند. از نیما می پرسند این شعر از کیست؟ نیما شعر را می خواند و با صراحت می گوید از اخوان است! و مامورین یک راست سراغ اخوان می روند. شادروان اخوان پس از آن شعری با این مضمون سرود…»
اما او معتبرترین روایت را مربوط به تقی خاوری می داند که در یکی از مصاحبه هایش با او برای یکی از روزنامه های پایتخت نوشته که البته این بخش حذف شده است او در باره این رخداد چنین گفته:
«یادم می آید در یکی از سفرهای تهران، به خانه زنده یاد اخوان رفتم با خواندن این بیت، به ایشان گفتم. شنیده ام که پس از کودتای ۲۸ مرداد، شما و نیما و شاملو و کیوان و برخی دیگر در اتاقی نشسته بودید که نیمه شب ماموران امنیتی شاه حمله می کنند و نیما می گوید این ها توده ای هستند. و شما دستگیر می شوید. آیا همینطور بوده است؟ اخوان گفت موضوع طور دیگری بوده و مربوط می شود به اتفاق ۲۸ مرداد، بعد از واقعه ی کودتا دستگیری ها شروع شد که ما را هم در آن وقت دستگیر کردند که از توده های ملایم بودیم و طرفدار حزب، حتی جزو رده های پایین هم نبودیم لذا وقتی رده های بالای حزب را دستگیر کردند فهمیدند که ما در تشکیلات حزب موثر نیستیم، آزادمان کردند، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه دوباره مرا گرفتند و حبس شدم. تعجب کردم و با خود می گفتم علت دستگیری دوباره من چیست. چند روز مرا بلاتکلیف در محبس نگه داشتند تا اینکه یک روز مرا برای بازجویی به اتاق تیمسار تیمور بختیار بردند. او روی میز کار دفتر خود نشسته و با هفت تیرش بازی می کرد. پس از مدتی سکوت در همان وضع گفت: تو علیه اعلی حضرت همایونی شعر گفته ای؟ گفتم من چنین شعری نگفته ام و موضوع را انکار کردم، بی هیچ گفتگوی دیگر به دستور او مرا دوباره به سلولم برگرداندند . بعد از چند روز دوباره مرا برای بازجویی پیش او بردند. تیمسار شعری را به من نشان داد که با دستخط نیما نوشته و زیرش قید شده بود که از اخوان است و گفت ببین پیشوای تان صراحتاً نوشته این شعر را تو گفته ای و تو انکار می کنی. من وقتی خط نیما را شناختم، برای رستن پیرمرد، به ناگزیر موضوع را به گردن گرفتم. و بعدها فهمیدم جلال آل احمد به نیما گفته بود تو با این جسم نحیف اگر به زندان بروی، میمیری، بگذار جوان ها فولاد آبدیده شوند و انتخاب شان من بودم و به هرحال علت گفتن این هجو نیز همین بود.»
دکتر مرتضی کاخی، استاد دانشگاه تهران در یکی از مراسم های یادبود درگذشت زنده یاد مهدی اخوان ثالث گفته است: «اخوان چند روز بعد از کودتای ۲۸ مرداد به رومانی دعوت شد ولی به دلایلی که برخی ها می گویند نتوانست برود. ظاهرا نیما را به آگاهی برده بودند و او زیر شکنجه شاملو و اخوان را به عنوان همکارانش لو داده بود…»
اما در بخشی از بیست و یکمین شماره هفته نامه «نگاه پنجشنبه» مرتضی کاخی همراه همیشگی اخوان باز روایت دیگری از این ماجرا دارد: «اخوان ثالث ارتباط خاصی با نیما دارد که با دیگران بسیار متفاوت است. اولاً نیما از لحاظ شخصی رفتار غیرقابل توجیه و بدی با اخوان داشته، بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیما جملات بدی را به زبان آورد آن هم درست زمانی که دستگاه وقت به نیما اتهام تودهای بودن و چپگرایی زده بود. او گفته بود: «من اصلاً چپ نیستم و این آدمهای وقتگیر مثل اخوان و شاملو که دور من جمع میشوند عضو حزب توده ایران هستند» خب این حرف نیما بیشتر از همه به اخوانثالث لطمه زد، در کتاب «بامداد در آینه» هم از زبان شاملو آمده است: «وقتی در زندان لشگر ۲ زرهی با اخوان بودیم اصلاً مرا شکنجه نکردند اما اخوان را بسیار کتک زدند و او شکنجههای سختی را تحمل کرد» حالا چرا برای اخوان بیشتر گران تمام شد یکی از دلایلش آن بود که شاملوی عزیز، پدرش به هرحال سرهنگ بود و کمی مراعات احمد را میکردند. علیرغم تمام این زشتیها که نیما با این دو شاعر که از مهمترین پیروانش بودند خصوصاً با اخوان ثالث انجام داد باید بگویم مهمترین جریانی که باعث تثبیت حرکت نیما و شخص او در ادبیات ایران شد شاملو و اخوان بودهاند، ببینید من در متن این جریان درست در زمانی که خشت به خشت آن را روی هم میگذاشتند حضور داشتم و با آن بزرگ شدم.
کاخی همچنین در گفتگوی دیگری با خبرآنلاین گفته است: «بله، داستانهایی در این باره ساخته شد من یکبار این را از اخوان پرسیدم، گفت من یک روز روی دیوار سلول نوشتم مرا نیمای… و بعد گرفتم خوابیدم. بعد که بیدار شدم دیدم یک نفر دیگر آمده و نوشته مرا لو پیشوای شعر نو داد! بعد هم زد زیر خنده. معلوم نبود دارد شوخی میکند یا جدی میگوید.
بههرحال همه میدانیم که نیما اعتقادی به شاگردانش نداشت و خودش را خیلی برتر از آنان میدانست. کار بزرگی که اخوان در مورد شعر نو کرد باعث شهرت نیما شد. خود نیما اوایل توجه زیادی به خود جلب نکرد. چون کلاسیکها قوی بودند و شعر نوی نیمایی را جدی نمیگرفتند.چون میگفتند زبان نیما زبان الکنی است. یکی که اسمش را نمیبرم سروده بود «زبانی الکن و لق داشت نیما/ ولی در راه خود حق داشت نیما» اما هجویه اخوان برای نیما این بود: «مرا نیمای… لو داد / مرا لو، پیشوای شعر نو داد»