دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ شماره ۷۷۹
احمدرضا حجارزاده
از یک دههواَندی پیش به اینسو، آقایی وارد عرصه هنر شد که اوایل فکر میکرد «بازیگرِ» سینماست و خیلی تَک و کاردرست است و همتا ندارد و برای جلبِ توجه عمومی و شاید اثباتِ این ادعا ـ بخوانید توهّم ـ دست به هر کاری میزد که لازم بود، حتا اگر آن کار پریدن روی میز به وقتِ مصاحبه بود! بعد کارِش به بازیگری در تئاتر کشید و کمکم حالوهوای خوانندهگی به سرِش زد و تجربههای دیگر. البته همهی این شیرینکاریها در نهایت منجر به شهرت هرچه بیشترِش ـ نزدِ عوام ـ شد اما در هنرِ بازیگری هر روز پسرفت کرد و اکنون یک بازیگرِ دستِ چندم در نقشهای تکراری است و سینماروها مثل سابق چندان تحویلِش نمیگیرند. حالا این روزها، نسخه زنانهیی از همان فرد در جامعهی ما ظهور کرده و با هیاهوهای بسیار در رسانههای عمومی و خصوصی و فضاهای حقیقی و مجازی، تیشه برداشته تا ریشه سابقهی کموبیش قابلقبولش را از بیخ و بُن بَرکَند. این خانمِ بازیگر،که بنابر مصلحت «بنفش» مینامیمش، از بدوِ ورود به عالم بازیگری مسیر به نسبت درستی در پیش گرفت و خیلی زود موفق شد و به شهرت رسید. میان مردم محبوبیتی کسب کرد و کار و بارِش گرفت!
تا جایی که فکر کرد بازیگری به تنهایی پاسخگوی نیازها و شهرت او نیست. بنابراین دست بهکار ـ ببخشید، بهقلم ـ شد و چیزهایی نوشت و اسمشان را گذاشت داستان و چاپشان کرد و شد خانم بازیگر و نویسنده! اما هنوز کافی نبود. قدم زد و از خود پرسید دیگر چه بکنم؟! و پاسخی که یافت، ورود به عرصهی خطیر نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر بود. تئاتر هم که مدِ روز بود! او که تئاتر را از میانههای دههی هشتاد با بازیگری شروع کرده بود، حالا جسارت بیشتری یافته بود. بنابراین چیزهایی نوشت و اسمشان را گذاشت نمایشنامه و در سالنهای کوچک روی صحنه بُرد و در نهایت سر از تماشاخانههای بزرگ درآورد و دورِهمیهای زنانهیی با حضور برخی ستارههای نامدار سینما ترتیب داد و خلاصه افتاد روی دورِ بساز و بفروش، البته از نوعِ هنری! ولی از آنجا که دلِ خانمِ بازیگر هم مثل ابعادِ وجودش خیلی بزرگ و وسیع بود، همهی این تلاشهای شبانهروزی او را ارضا نکرد! دوباره دست به کار شد و اینبار کافهیی راه انداخت و به تدریج در سینما و بازیگری کمکارتر از سابق شد. تا اینکه شبی به او الهام شد تنها راهِ جلبِ توجه همهگانی، فروپاشی کانونِ گرمِ خانواده است! بنابراین چمدانش را بست و خیلی هایکلاس و روشنفکرانه، با شوهرِ سابقِش خداحافظی کرد (برای اینکه حرفی توش نباشد، تاکید میکنیم منظور طلاق است!) و به سرعت همسرِ دوم را یافت و زندهگی جدید و غرقِ در خوشبختی ـ بخوانید پولِ ـ فراوان را آغاز کرد. اتفاقن از همان شبِ عروسی پخش اخبار و جنجالها و حاشیهها و فوکوس ـ همان تمرکزِ خودمان ـ روی زندهگی او و شاهدامادِ جذابِش راه افتاد و خانم بنفش را به مرادِ دلِش رساند، و حالا او در تازهترین اقدام توجهطلبانهش، در نقشی تازه وانمود کرده از دخالت ـ بخوانید فضولیِ ـ مردم در زندهگی خصوصیش به ستوه آمده و برای رهایی از این امر، پُستی را در فضای مجازی پخش و همهچیز را دربارهی خود و همسرِ نورسیده علنی کرده؛ از سن و وزن و مدارک تحصیلی و مهربانیِ بیش از حدش گرفته تا احساسش نسبت به زیبایی و زندهگی و آب و خاکِ وطن و موارد دیگر. نکته اینجاست که خانم بنفش مشغولِ گذرانِ زندهگی خصوصی خود و در حالِ خوشگذرانی است اما در پُستها و توییتهای خود، علاوه بر غلطهای املایی فراوان مثل «توعیت» به جای «توییت» و «اختشاش» به جای «اغتشاش» (فکر کنید با این سواد،کتاب و نمایشنامه هم نوشته!)، طوری رفتار میکند انگار این روزها مسالهی اصلی و مهم مردمِ کشور، زندهگی شخصی او و همسر جدیدِش و بازیگرانِ مشهور و سابقن محبوبِ سینما و رسانهی ملی(!) است. افراط خانم بازیگر در جلب توجههای مجازی این روزها به قدری زیاد و بینمک شده که دیگر وقتی خبر یا شایعه و حاشیه و جنجال تازهیی دربارهی او منتشر میشود، رسانهها و علاقهمندان به اخبار هنرمندان،گوشها را میگیرند و چشمها را میبندند، چون زندهگی خصوصی این افراد، تحمل زندهگی عمومی مردم را سختتر کرده از آنچه که هست.کاش بازیگران بنفش و زرد و قهوهیی سینما و تئاتر، بدانند با رفتارهایی از ایندست، آشِ شهرتشان را یا خیلی شور میکنند یا بینمک و در چنین شرایط حساسی،که مردم به دنبالِ هوای تازهاند،کسی تشنهی حواشی زندهگی تجملاتی و مفرح بازیگران سینما و تئاتر و رسانهی ملی(!) نیست.
*** به درخواست نویسنده رسم الخط این مطلب تغییر نکرده است