خانه » جدیدترین » مصائبی که پایان ندارد

مصائبی که پایان ندارد

سه شنبه ۳ اردی بهشت ۹۸   شماره ۱۰۷۱

مصائبی که پایان ندارد

خاطرات حاج سیاح

بخش پنجاه و نهم

مهرداد یاری

در بخش قبل تا آنجا پیش رفتیم که حاج سیاح پس از چندین سال تحمل کردن آزار و اذیت های دربار از تبعید و زندان گرفته تا قطع کردن حقوق و شنیدن تهدیدهای فراوان بالاخره از گذرنامه ای که در جوانی برای دیدن چین و ژاپن از کشور آمریکا دریافت کرده بود استفاده کرده و برای نجات جان خودش و امنیت خانواده اش در زمستان ۱۲۷۱ به سفارت آمریکا جهت حمایت شدن مراجعه می کند. البته اهل دربار نیز این کار حاج سیاح را نوعی بی احترامی و دهن کجی به خودشان تلقی کرده و به دستور ناصرالدین شاه او را به دیوانخانه احضار می کنند اما از آنجایی که حاج سیاح جهان دیده و با تجربه بوده از آن حکم سرپیچی کرده و حتی حاضر به جواب دادن به احضاریه نیز نمی شود و به فرستادگان کامران میرزا می گوید: برای اینکه من تبعه خارجه ام هر کس مرا احضار می کند باید از سفارت بخواهد!
سپس به سرعت به سفارت آمریکا رفته و احضاریه را نشان سفیر می دهد او نیز به دربار پیغام می فرستد که حاجی را با نماینده سفارت به دیوانخانه خواهد فرستاد. اما حاج سیاح مطلع می شود در نبود او کامران میرزا باز هم مامور به در خانه او فرستاده بوده. حاجی این خبر را به سفیر آمریکا می دهد او نیز عصبانی شده و می نویسد: حاج سیاح را خواسته بودید، من نوشتم با نایب خود می فرستم. باز شما چرا عقب او فرستاده اید؟ چون این کار بی قاعده را کرده اید دیگر او را نخواهم فرستاد! هر کس را با او حرفی هست بیاید سفارت.
آقای اسپری که نگران سلامتی حاجی بوده به او پیشنهاد می کند که یا در سفارت اقامت کند یا اینکه دو نفر از کارمندان سفارت دائم در کنار او باشند: من دیدم حرکت در شهر با دو نفر مامور سفارت رکیک است و در سفارت ماندن و روزها گردش کردن بهتر است ….
شب هنگام مستر اسپری و حاج سیاح درمورد سرگذشت حاجی به صحبت می نشینند و در انتها مستر اسپری از نحوه برخورد دربار با حاحی بسیار متعجب شده و به او می گوید: … اگر اینها از شما دلجوئی کرده و به طور کامل آسوده کردند که خود راضی شدید چه بهتر و الا من خودم شما را همراه خود برده بکشتی سوار کرده روانه آمریکا می کنم و اسباب راحت شما را فراهم می نمایم و عیال شما را دنبال شما روانه می کنم …
حاجی آن شب را در فکر خانواده و وضعی که به آن گرفتار شده می گذراند. روزهای بعد خبر پناهنده شدن حاجی به سفارت آمریکا در تهران پخش شده و حتی در روزنامه حکومتی نیز خبرش منتشر می شود حاج سیاح می گوید که هر کس به ملاقات او می آمده در تالاری مشخص، به گونه ای از مهمان ها پذیرایی صورت می گرفته است که هنگام ترک کردن سفارتخانه برای دیگران از آن مهمان نوازی ها تعریف ها می کرده اند. روزی مستر اسپری به حاج سیاح می گوید که افراد دربار مکرر از او درخواست کرده اند که به خاطر حاج سیاح که کشاورزی بیش نیست میانه دو دولت را بر هم نزند و او نیز هر بار جواب می داده است که: … یک نفر یک دولت است و یک دولت یک نفر است! ….
حتی بـــرای فریب دادن مستر اسپری وانمود می کرده اند که قصد محبت کردن به حاجی را دارند اما مستر اسپری مردی فهمیده و باهوش بوده که به هیچ عنوان دست از حمایت حاج سیاح نمی کشیده است: … گفتم محبت ها که تا الآن کرده اید کافی است! من طاقت شنیدن آنرا ندارم.
مستر اسپری باز هم به حاجی پیشنهاد می کند که حاضر است او و خانواده اش را به آمریکا بفرستد. حاج سیاح در این شرایط به مظلومیت خودش و مردم ایران تاسف می خورد که در کشور خودشان نیز نمی توانند به سادگی زندگی کنند و یک اجنبی چندین برابر بقیه برای او دل می سوزاند. البته یکی از دلایل پیشرفت کشورهای غربی طی چند قرن گذشته را می شود همین رفتار امثال مستر اسپری دانست از آنجایی که برخی دولت های خودکامه و فاسد آن دوران همواره با اندیشمندان سر جنگ داشته اند پس کشورهای پیشرفته از این وضعیت سوء استفاده کرده و با ضمانت کردن امنیت جانی و فراهم‌ کردن محیطی برای راحت کار کردن و ساختن آینده ای روشن و پر از امید، این افراد را روانه کشورهای خود کرده و از توانایی های شان بهرمند می شده اند. مسئله بعدی برای حاج سیاح پس گرفتن کیف و کاغذها و نامه ها و حواله طلب سیصد تومانی از حاجی عبدالرزاق که هنگام دستگیری از خانه اش برده بودند، بود از همه بدتر اینکه آن حواله را نیز نقد کرده و پولش را برای خودشان برده بودند پس، از طرف سفارتخانه به امین السلطان صدراعظم کشور نامه ای ارسال شد او نیز نامه را برای کامران میرزا می فرستد اما کامران میرزا در جواب او می نویسد : هر چه از او برده بودند پیش از فرستادن به قزوین پس دادند. امین السلطان نیز همان جواب را به سفارتخانه می فرستد حاج سیاح اما آن ادعا را رد کـرده و آن جــواب آنقدر بــرایش شیادانه محسوب می شده که می گوید حتی نوکران کامران میرزا هم نمی توانسته اند به نفع کامران میرزا شهادت دهند که او وسایلش را پس گرفته است. حالا فکرش را بکنید این همه دزدی های آشکار از طرف رئیس دیوانخانه صورت می گرفته آنوقت مردم بیچاره چگونه می توانسته اند انتظار داشته باشند که این دزدها عدالت را برای شان جاری کنند کسانی که تنها در تقسیم اموال دزدیده شده از مردم، در بین خودشان عدالت داشتند با اینکه ایران در دوران ناصرالدین شاه بابت وام هایی که از کشورهای مختلف برای سفر شاه به اروپا گرفته، مقروض بود و تجربه خشکسالی و قحطی و وبا دیگر تاب و توانی برای مردم نگذاشته بود هر کدام از اهل دربار برای انجام کوچک ترین کارها نیز مردم را می چاپیده اند و برای خود راه درآمدزایی باز می کرده اند. بدتر از آن اینکه دزدی در بین تمامی ارکان آن سلسله فاسد رایج بوده به گونه ای که اگر کسی گرفتار اهل دربار می شده اگر می خواست کمتر ضرر کند، می بایست به خواسته اولین نفری که با او مواجه می شده تن می داده وگرنه نفرات دوم و سوم و چهارم و … سر و کله شان پیدا می شده و درخواست های بیشتری می کرده اند حتی امکان داشته به واسطه امتناع بیش از حد از پرداختن پولی که مامورها و مسئولان می خواسته اند او را بی دین خوانده و جانش را نیز از دست بگیرند. بدبختانه امروزه نوادگان همان افراد با پشتوانه پول هایی که پدران شان با هزار زور و دغل بازی از جیب مردم گرسنه و فقیر ایران کسب کردند در نقاط مختلف جهان به خوبی و خوشی زندگی می کنند و از اینکه نواده فلان کس در دوران قاجاریه و … بوده اند به خود می بالند و فخر می فروشند‌ مانند ناصرالدین شاه که با پول مردم و وام های کشورهای خارجی به خوشگذرانی در اروپا می پرداخت بدون اینکه زندگی مردم برایش اهمیتی داشته باشد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.