خانه » جدیدترین » اراک در دورانِ جنگ جهانی اول/بخش نهم

اراک در دورانِ جنگ جهانی اول/بخش نهم

شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۰  شماره ۱۵۴۳

به کوشش یوسف نیک فام

سید یعقوب انوار در ادامه به حضورش در عراق (اراک) و رویدادهای آن زمان و ترکِ عراق و رفتن به محلات و اوضاعِ نامساعد آن اشاراتی دارد. خاطراتِ او را مرور کنیم:
برای نجاتِ شاه
اسلحه هم قرار شد از آلمان توسطِ عثمانی ها برای همه فرستاده شود و پس از اینکه محقق شد شاه به اصفهان نخواهد رفت کمیتۀ دفاع ملی فرماندهی معین کرد که با سپاه کافی به شهریار برود و از آنجا به طهران حمله کند و شاه را نجات داده به اصفهان بیاورد. اردوی دیگری هم معیّن شد تا به ساوه رفته از حملۀ احتمالی روس ها به قم جلوگیری کند. بعد از عملیاتِ مختلفی که شد تلگرافی از رئیس الوزرا رسید که مقتضی است شاه مسافرتِ خود را به اصفهان به تأخیر اندازد. در این ضمن صدای مخالفت و تنفر از دستگاه پر عرض و طولِ کمیته در همه جا بلند شد و همه نسبت به این جمعیت ابرازِ تنفر کردند. در این ایّام، دسته ای از اعتدالی ها هم شروع به اقداماتی نموده مرحوم حاج معین التجار از پولِ شخصیِ خود اعتباری به مرحوم مدرس داده بود که از آن محل به جمعی که دورِ او بودند کمک کند و میانِ دموکرات و اعتدال را گرفته با هم شروع به اقداماتی نمایند. در طهران هم عده ای دورِ هم جمع شده و من با آنها ارتباطِ نزدیک داشتم. این جمعیت اتحادِ اسلام نامیده می شد که بعد به اتحادِ ترقی موسوم گردید.
ما مأمورِ عراق شدیم
آن عده هم به قم آمده بــودند. در قم اردوی روس ها از قزوین به همدان و ساوه و از آن جا به جانبِ طهران حرکت کرده یک ژنرالِ فرمانده اردوی چهل هزار نفری هم از قفقاز به طرفِ ایران حرکت نموده بود. در هرجا که آلمان ها جمعیت تهیه کرده بودند قوای محلی حاضر به همکاری با آنان نشده متوجه دستجات قشونِ روسی شدند. عده ای از ژاندارم ها هم در میانِ طهران و قم با روس ها نبرد می کردند.
علمای ایران هم به اطاعت از احکامِ علمای اعتابِ مقدسه در هرجا که بودند و هستند در این نهضت مشغولِ اقدام شده اند. پس از التیام میانِ افراد دو حزب قرار چنین شد که از حزبِ اعتدال هم نماینده برای جمع آوری افراد به گوشه و کنار بفرستند. مرا با حاج میرزا علیرضا نمایندۀ قم مأمور نمودند که به عراق برویم و جمعیتِ اعتدالیون ِ عراق را حاضر کنیم. در اینجا بی مناسبت نیست که این موضوع را تذکر دهم که در کمیتۀ مرکزی چنین قرارداد کرده بودند که مخارجِ سفر مطابقِ آن چه صورت می دهند از صندوقِ حزب بی لقسطنطنیه که در دستِ رئیس صندوق آقای حاج سید ابوالحسن علوی است لیره بگیرند. از من آقای آقا سید محمد صادق رسیدِ بیست و چهار لیره گرفت و به من پول داد.
باری بگذریم با آقای حاج میرزا علی رضا به عراق رفتیم. در عراق آقای آقا سید محمدرضا مساوات معاون اولِ شاهزاده سلیمان میرزا با میرزا حسن طبیب زاده که این جوان مصدرِ خدماتِ صادقانه در ابتدای مشروطیت واقع شده بود و در راه عدالت و مشروطیت همه نوع فداکاری کرده بود برای ما زحمتِ بسیار کشید. آقای مساوات در این مسافرت برای خود زندگانی مجلل ترتیب داده بود. افراد در موقعِ سواری با خودِ ایشان سوار می شدند و هشت سوار سمتِ خدمتگزاری او را داشتند. به ملاحظۀ اینکه ایشان معاون رئیس کمیته بودند به خودشان و جمعیتِ همراهانشان مردمِ عراق اهمیتِ زیادی می دادند.
آقای مساوات و دسته اش در عراق اخبارِ تلگرافخانه را به خود اختصاص داده بود و این بر من گران آمد. در تلگرافخانه به آنها سخت حمله کردم، هفت تیر کشیدم. آنها را کاملاً تهدید کردم. سانسور را بر هم زدم، در مقابلِ دستۀ دموکرات، دستۀ اعتدال هم دارای تشکیلات و شعبات بود. لیدرِ جمعیتِ اعتدال در محلۀ قلعه اقای حاج میرزا شمس الدین فرزندِ سیدِ بزرگوار مرحوم حاج آقا محسن و محلۀ حصار مرتضی قلیخانِ سهام السلطان جمع شده اند. عراق در این زمان دارای این دو محل است. در جلساتِ آنها حاضر می شویم، ولی از جریانِ قم و اردوی کمیته بی اطلاع هستیم. تلگرافچی به ما خبری نمی دهد، در همین هنگام مساوات با دستگاهی که در خدمت داشت، شب به طرفِ کمره فرار کرده، بدونِ اینکه به ما خبر دهد از جمعیتِ اتحادِ ترقی حاج سید اسدالله واعظ به ما خبر داد که به عده ای که در ساوه از جانبِ کمیتۀ دفاعِ ملی برای محافظت گذاشته اند، از طرفِ روس ها حمله شده و جمعیت بی انتظام همه فرار کرده بــه قم رفته اند و آنها هم که در قم بودند از اعتدالی ها و دموکرات همه رو به اصفهان متواری شده اند و وکلاء بعضی از آنها استخاره کردند در نتیجه توقف در آنجا و رفتن به اصفهان بد آمد، لذا به صوبِ طهران مراجعت کرده اند و آقای ملک الشعرا از درشکه به زمین خورده و مجروح شده است.
آتش شربنل روس ها
شاید امروز ژنرال باراتف شخصاً به قم بیاید و برای اصفهان تصمیم بگیرد در رباط کریم هم عده ای به فرماندهی امیرحشمت می خواستند به طهران حمله نمایند. یک عده از قزاقِ روس با قزاقِ ایرانی به آنها حمله نمودند. عبارتِ ابلاغیۀ سفارتِ روس این بود: «در زیرِ آتشِ شربنل و حملاتِ شمشیر دویست و پنجاه نفر از دستۀ امیرحشمت تلف شده بقیه فرار کرده اند». من و حاج میرزا شمس که وضع را چنین دیدیم با اینکه هنوز بیش از یک میدان از عراق حرکت ننموده بودیم، تصمیم به بازگشت را گرفتیم.
فرار از این ده به آن ده
مردم از ترس به مهاجرین نظرِ خوشی نداشتند و از قراری که شنیدم در نزدیکی های دروازۀ عراق بود که جمعی از صُلحا و مقدسین که آبِ دهانِ مرحوم حاج سید نورالدین عراقی را برای استشفاء می بردند، دمِ دروازه ایستاده بودند تا حاج سید نورالدین واردِ شهر نشود و به شهرِ دیگر برود، و می گفتند که چرا او به مهاجرین پیوسته و می ترسیدند اسبابِ زحمتِ آنها بشود. کارِ ما در این روزها فرار از این ده به آن ده بود، تا اینکه به زحمت خود را به محلات رساندیم و با رنجِ بسیار به خانۀ امام جمعه راه یافتیم. شهدالله که امام جمعه هم مردانگی را به کمال رسانید و از ما به خوبی پذیرایی کرد. هنوز چند لحظه ای بیش از توقفِ ما در شهرِ محلات نگذشته بود که خبر آوردند عیسی میرزا برادر سلیمان میرزا و آقای آقا سید جلیل اردبیلی که معاونتِ سلیمان میرزا در مجلس داشت، با یک مردِ مسلح به محلات آمده و یکسر به مالیه رفته اند و هرچه پول در صندوقِ دارایی بوده با خود برده اند. من از آن جهت خیلی ناراحت شدم و با عجله خود را به آقا سید جلیل رسانیده، او را موردِ مؤاخذه قرار دادم. وی در جوابِ من سؤال کرد: «تصرف در مالیۀ دولت به نظرِ شما چه صورت دارد؟».
در پاسخِ او گفتم: «صورتِ خوشی ندارد.». گفت: «چون روس ها خواهند آمد، اگر پولی در صندوق باشد، ما ببریم که بهتر است.». دیدم مُحاجه با این مرد کارِ خوبی نیست. او را رها کرده به دنبالِ کارِ خود رفتم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.