چهارشنبه ۲۴ خرداد ۹۶ شماره ۶۰۹ *** وقایع استان سحر یاری *** شب ها از صدای سرفه اش همه از خواب بیدار می شدیم. مادربزرگ برایش یک لیوان آب می برد و می گفت: فردا دیگر باید برویم دکتر، مینا یک دکتر خوب سراغ دارد برایت نوبت هم گرفته ایم. لیوان آب را کم کم سر می کشید و وسط ...
ادامه مطلب »