- روزنامه وقایع استان مرکزی - http://vaghayeostan.ir -

نگاهی به فیلم «کمدی انسانی» که در سینما عصر جدید اراک اکران می شود/ کلاف سردرگم

چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ شماره ۷۹۱
وقایع استان: از آنجایی که در هفته های گذشته تمام قاب سینمای کشور بر مسئله سی و ششمین جشنواره فیلم فجر تمرکز داشت. بدون شک مخاطبین سینما کمتر به فیلم های اکران شده خارج از لیست سودای سیمرغ توجه داشتند. با تمام شدن جشنواره حالا باز فیلم های اکران های عادی مورد توجه قرار گرفته اند. شاید خیلی از مخاطبان سینما با تصوری از یک فیلم بلیت آن را انتخاب و تهیه کنند؛ ولی وقتی که در سالن می نشینند آنچه بر پرده سینما می بینند با آنچه معیار انتخاب آن فیلم بوده است زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد.
برای مخاطب ایرانی که علاقه خاصی به کمدی دارد و همیشه با هیجان ویژه ای حتی مبتذل ترین آن ها را به گیشه میلیاردی می رساند قطعا فیلمی که نام کمدی را به یدک بکشد جذاب خواهد بود. این را می توان از ظاهر و استقبال مردم در جلوی گیشه ها از فیلمی به نام«کمدی انسانی» فهمید.
این فیلم این روزها در سینمای عصر جدید اراک بر روی پرده است. کمدی انسانی ساخته «محمدهادی کریمی» است. او را پیش تر با فیلم«برف روی شیروانی داغ» می شناسیم. البته او در سینمای ایران بیشتر نویسنده است و فیلم هایی چون «ساکن طبقه وسط»، « شمعی در باد»، « ایران برگر» و … را نوشته است.
کمدی انسانی از آن دست فیلم هایی است که هرگز با نامش هیچ سنخیتی ندارد. این فیلم نه تنها کمدی نیست بلکه یک فیلم کسالت آور است که با تم به ظاهر فلسفی اش مخاطب عام را که با خیال فیلمی شاد به سراغ آن آمده را ناامید و خسته می کند.
البته برای آن ها که اهل کتاب هستند نام کمدی انسانی خیلی غریب نیست و آن ها را یاد مجموعه رمان های بالزاک می اندازد. کتاب هایی که اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه را بازتاب می دهد. بدون شک کریمی نیز در اثر آخر خود به دنبال همین انعکاس بوده و می خواسته در مدیوم سینما چهار دهه از تاریخ معاصر ایران و آنچه بر احوالات سیاسی و اجتماعی آن رفته را به تصویر بکشد؛ اما او برای این کار به سراغ نماد و استعاره رفته و همین بیشترین ضربه را به فیلم و روایت آن زده است.
روایت کمدی انسانی زندگی پسری را از کودکی تا بزرگسالی روایت می کند؛ اما پسری که نام ندارد و جغرافیای داستانش بدون مکان و زمان است. شخصیت بدون نام این فیلم در کودکی تفاوت هایی با دیگر افراد دارد و مشکلاتش از همین تفاوت ها شروع می شود به نظر می رسد این پسر نماد اقلیت متفاوت در جامعه ایست که تحت تاثیر شرایط و دیسکورس حاکم زندگی اش تغییر می کند و مجبور است خود را با شرایط وفق دهد. البته این ها را می توان در کلیت گفت؛ ولی در فیلم چنین چیزی دیده نمی شود در واقع فیلم ملغمه ای از خرده داستان هاییست که به طور خاص نمی توان گفت کدام نخ تسبیح این ها را بهم وصل می کند و تنها نقطه اشتراک شخصیت پسر بچه ای است که در این داستان ها می افتد. گویا قرار است در این فیلم آدم ها و شرایط نماینده بخشی از جامعه معاصر ایران باشند؛ ولی این داستان ها هر کدام به تنهایی کامل نیستند و در کنار یکدیگر هیچ کلیتی به ما نمی دهند.
فیلم حتی در شخصیت پردازی آدم اصلی اش ناتوان است و ما هرگز نمی فهمیم دلیل فیلمساز بر ایجاد چنین خط کشی و فضای سیاه و سفید چیست. در فیلم او همه آدم ها بد هستند و فقط در داستان آمده اند تا شخصیت به اصطلاح اصلی فیلم را بدبخت کنند. اینکه مثلا نباید چپ دست باشد اینکه باید ارتشی شود اینکه هنرمند نباشد، اینکه ساواکی شود و حتی یک انقلابی و…. بیشتر به نظر می رسد که کریمی به عنوان نویسنده و کارگردان در ذهن خود مفاهیم و موضوعات زیادی داشته و می خواسته آن ها را در یک فیلم بگنجاید آن هم با روش سیال ذهن اما همین پرش های بی منطق فیلم را به مرز فاجعه و شعار زدگی رسانده و حتی مخاطب خاص را نیز سردرگم کرده است.
در خرده قصه های بی ربط این فیلم هیچ درامی شکل نمی گیرد که مخاطب بخواهد آن را دنبال کند. این فیلم پر است از اسم های آشنای سینما چون نیکی کریمی، علیرضا شجاع نوری، هومن سیدی، لیلا زارع و آرمان درویش اما همین ضعف فیلمنامه و شخصیت پردازی دربازی آن ها تاثیر مستقیم داشته است و شاید بتوان گفت این بازی های بازیگران فیلم است که در فضایی درک نشده مضحک و کمدی است.