خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی به « رنج قالی» تئاتری که این روزها در اراک به روی صحنه می رود/«رنج قالی» با طعم شلغم

نگاهی به « رنج قالی» تئاتری که این روزها در اراک به روی صحنه می رود/«رنج قالی» با طعم شلغم

پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۶   شماره ۶۶۹

***

وقایع استان

سارا حسین نژاد

***

هـــر چند بازبینی نمایش های جشنواره بیست و نهم آغاز شده است؛ ولی همچنان برخی نمایش ها برای رساندن اجرای عموم به عدد ده در تلاش هستند و همچنان اجراها به طور موازی بر روی صحنه هستند.
نمایش «رنج قالی» به نویسندگی و کارگردانی « ایمان ملکی پور» یکی از همین نمایش هاست که در ترافیک اجراها به روزهای آخر رسید و از سوم شهریور اجراهایش را آغاز و تا یازدهم ادامه دارد.
«رنج قالی با طعم شلغم» نمایشی بود که چند ســال پیش ایمان ملکی پور در جشـــنواره نمایش های کوتاه صحنه اجرا کرد و حالا «رنج قالی» هم همان نمایش است که داستانش از ۱۵ دقیقه به یک ساعت کِش آمده است. روایت نمایش در مورد زوج جوانی است که اوضاع مالی خوبی ندارند. آن ها قصد سفر به مشهد را دارند. زن بافنده قالی است و مرد در یک حجره فرش فروشی شاگردی و پادویی می کند. زن قالیچه ای که در حال بافتش است را نذر امام رضا کرده است تا بچه دار شوند. از طرفی صاحب حجره که از مرد سفته دارد به قالیچه طمع کرده است او لنگه دیگر را قبل تر از این خانواده به عنوان طلبش برداشته و حالا می خواهد لنگه دیگر را نیز صاحب شود. شوهر زن در روزی که عازم مشهد هستند تمام تلاشش را می کند تا زن را از بردن قالیچه به مشهد منصرف و آن را برای صاحبکارش ببرد تا بلکه با فروش جفت قالیچه ها حداقل بخشی از بدهی شان صاف شود؛ ولی زن راضی نمی شود. مرد در حجره با سهل انگاری هنگام گرم کردن شلغم هایی که زنش برایش پخته است قالیچه اول را می سوزاند و در نهایت مجبور می شوند که همان قالیچه تازه بافته شده را جای آن بگذارند و بدون قالیچه به مشهد بروند؛ زن و مرد در همان سفر در بمباران حرم که یک عملیات تروریستی واقعی در تاریخ کشورمان است، کشته می شوند.
در مورد این نمایش چند نکته قابل ذکر است: نمایش بلند شده «رنج قالی» در مقایسه با نمایش کوتاه «رنج قالی با طعم شلغم» هیچ تغییر داستانی نداشته است یعنی بحران یا گره جدید به نمایش اضافه نشده است که بخواهد ساختار آن را تغییر داده و با ایده گیری از ساخت اولیه اش نمایش جدید را به مخاطب ارائه کند. بلکه همان آدم ها با همان دغدغه ها حالا نیم ساعت بیشتر روی صحنه هستند.
ملکی پور نویسنده خوبی است اما تاکنون استعدادش را فقط در نمایشنامه های با موضوع های جشنواره ای و کوتاه نشان داده است. او هر وقت نمایش های کوتاهش را بلند کرده ضعف های نمایش نامه نویسی اش را عیان کرده است. «پیاز» نمونه دیگری از نمایش های او است که چهار یا پنج سال پیش در جشنواره صحنه با اقبال رو به رو شد؛ ولی بلند شده اش که در جشنواره استانی به نمایش در آمد با نقدهای فراوانی مواجه شد.
این ذهنیت که نمایش بلند را می توان کوتاه کرد و یا نه نمایش کوتاه را می توان بلند کرد در نمایشنامه نویسی یک آسیب است. چطور ساختاری با فضاسازی، شخصیت پردازی و موضوع یک نمایش می تواند از کوتاه به بلند و یا برعکس تبدیل شود. این مسئله بارها و بارها از سوی منتقدان و اساتید تئاتر مطرح شده است. بی شک نمایش کوتاه، نمایشی با ساختار مستقل است و بنیان آن بر خلاقیت و اندیشه است که سعی دارد در کوتاهترین زمان ممکن حجم وسیعی از معانی را منتقل کند. بنابراین این نمایش قابلیت بسط و یا کم شدن را ندارد. وقتی یک نمایش کوتاه با ساختار خود نوشته و طراحی می شود قطعا نمی تواند در همان ساختار و با همان طراحی بلند شود.
بنابراین این ضعف ساختار در جای جای این نمایش دیده می شود. ملکی پور برای بلند کردن نمایش کوتاهش در همان ساختار در واقع تنها نمایش را کِش داده است. به غیر از تابلوها و لحظه کشته شدن بیشتر نمایش به کشمکش میان زن و مرد برای آماده شدن برای سفر، خوردن شلغم و سرماخوردگی بی موقع و قالیچه و آرزوی بچه دار شدن و گفتن از حسرت هایشان می گذرد مواردی که بیشتر در دیالوگ ها بیان می شود و در اکت و حس بازیگران کمتر دیده می شود. ایمان ملکی پور برای بلند تر کردن این نمایش از باطری رادیو تا بازی منچ را بهانه کرده است. فقط ده دقیقه پیرامون رادیو و باتری هایش با زنش بحث می کنند که با دغدغه آن لحظه آن ها که سفر و بدهی است خیلی جور در نمی آید. بعد در همان فضای قهر و آشتی با زنش منچ بازی می کند. این بخش ها را نمی توان در شخصیت پردازی و فضا سازی نمایش جای داد چون نمایش را نه به جلو می برد و نه در نقطه ای نگاه می دارد تا مخاطب تامل کند بلکه فقط زمان را می کشد تا به دقایق استاندارد نمایش بلند نزدیک شود.
این ها درست همان بخش هایی است که اگر از کلیت اثر برداشته شود هیچ آسیبی به کار زده نمی شود وقتی مخاطب از همان ابتدا می داند که اصل ماجرا مشهد رفتن و طمع صاحبخانه به قالیچه است؛ دیگر این وسط خوردن یا نخوردن شلغم، غرغرهای زن، پاس دادن دیالوگ هایی که بیشتر مزه پرانی است چه کارکردی غیر از زمان اضافه کردن دارد. در این نمایش آنقدر به موارد حاشیه ای و بی ربط به ماجرا پرداخته می شود که در این میان آرزوی زیارت مشهد توسط زن اصلا دیده نمی شود. دغدغه مرد برای بدهی هایش در میان پرحرفی زن گم می شود و در نهایت به تراژیک ترین حالت ممکن شخصیت ها از کار حذف می شوند. در این نمایش شخصیت ها خیلی نقش اساسی در کار ندارند. سرنوشت آن ها به دست خودشان تغییر نمی کند بلکه این حوادث هستند که نمایش را پیش می برند. حوادث هایی که با رخ دادنشان هیچ واکنشی را در زن و مرد ایجاد نمی کند. قالیچه اتفاقی در حجره می سوزد. نگرانی مرد اضافه نشده است، زن هم خیلی زود زیر بار این می رود که قالیچه نذری اش را به صاحب کار دهد در این میان هیچ چالشی ایجاد نمی شود زن حتی ذره ای شک نمی کند که شاید دروغ باشد و زود تسلیم ماجرا شده و بدون قالیچه راهی مشهد می شود. البته این تقدیرگرایی در فرهنگ ما همیشه وجود داشته است و ملکی پور ناخودآگاه هم در اثر و هم در زیرمتنش آن را آورده است. همیشه گفته اند بهتـــر است کارگردان برای نمایش های خود بازی نکند. شاید اگر ملکی پور که خودش همیشه نقش اصلی نمایش هایش را بازی کرده بار بازی را بر دوش بازیگر دیگری می گذاشت و از بیرون آثار خود را یکبار می دید به راحتی می توانست خلاهای اثر را ببیند.
حتی اگر با دیده اغماض بنگریم و بگوییم فضای نمایش به دلیل وارد کردن نام امام رضا و همزاد پنداری مخاطب ایرانی در حاجت زیارت او در میان مخاطب مورد توجه بوده است ولی باز نمی توان از مشکلات ساختاری نمایش و نمایش نامه چشم پوشید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.