خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی به افزایش تمایل دختران و پسران جوان به ازدواج با پیرمردان و پیرزنان متمول/بر باد رفته

نگاهی به افزایش تمایل دختران و پسران جوان به ازدواج با پیرمردان و پیرزنان متمول/بر باد رفته

سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶   شماره ۷۰۳

***

وقایع استان

سحر یاری

***

دختر موهایش را عقب تر داد نگاهی در آینه کرد. «نه» این را زیرلب گفت و موهایش را کج توی صورتش ریخت و خنده ای کرد، شالش را بر روی سرش انداخت و از خانه بیرون رفت. ماشین جلوی در منتظرش بود. راننده پیاده شد و در را برایش باز کرد. بوی عطر «ویکتوریا سکرتش» را که سـوغات سفر آخرش بودبه مشــام می رسید. می دانست که عاشق این بو است خودش هم این بو را دوست داشت. گوشی اش زنگ خورد مهرداد بود گوشی را خاموش کرد نمی دانست چرا این پسر ول کن قضیه نبود، گفته بود که او نمی تواند دوستش داشته باشد. او برنامه های دیگری برای زندگی داشته می خواست به وین برود و در رشته موسیقی ادامه تحصیل بدهد. مهرداد ادعا داشت که عاشق دلباخته است و می گفت چند سال دیگر از این تصمیم پشیمان می شوی. او زیر لب خندید: «عاشق دلباخته، برای من مفهومی ندارد، دوست داشتن برای من تنها فرو ریختن دلم نیست من اعتقاد دارم که عشق در کنار مسائل دیگر معنا می دهد». مهرداد گفته بود: «ما که مشکل مالی نداریم هم تو و هم من، دستمان به دهانمان می رسد: او گفته بود: «ولی به اندازه کافی نداریم تو می توانی برای من اینجا یک آسایش نسبی مهیا کنی ولی آنجا چی؟ می توانی یک ویلای شخصی چند هزار متری داشته باشی و نگران هزینه های تحصیل من نباشی، می توانی برای من شرایط ارتباط با موسیقی دان های بزرگ را فراهم کنی نمی توانی؟ مهرداد گفته بود: ان پیرمرد می تواند؟ و او آرام گفته بود: احتمالا.»
ماشین جلوی یک ساختمان مجلل ایستاد صدای تق تق پاشنه هایش بر روی مرمر لابی ساختمان پیچیده بود. می دانست که امروز قرار است هدیه ای بگیرد. برای منوچهر او زیباترین فرشته ای بود که او در ۵۵ سال زندگی اش دیده بود. حالا او عاشق منوچهر بود با تمام ویلاها و شرکت های بزرگش و رویای زندگی در اتریش را در سر داشت و از حالا به سالن های بزرگ اپرا فکر می کرد. انگار که خواب بود خوش شانس بود که آن تاخیر در پروازها پیش آمد و منوچهر او را دید.
نه اشتباه نکنید این خلاصه ای از یک رمان های عامه پسند نیست بلکه شبیه بسیاری از قصه های این روزهای جامعه ما در ورژن های مختلف است. این روزها در اطرافـمان داستان های زیـــادی شنیده ایم از دخترانی که حاضرند به هر دلیلی به مردی که هم سن پدرشان است ابراز عشق کنند. بغیر از داستان معروف شاملو و آیدا و عشق عجیب و غریب و بی حدشان و سختی هایی که متحمل شدند؛ نمونه های عشق های دختران جوان با مردان پا به سن گذاشته ی متمول کم نیست. البته قرار نیست تمام این ابراز عشق ها پر از زیبایی و بوی عطرهای مارک و سفرهای دور دنیا باشد. نه؟ خیلی از دختران هستند که صرفا به دلیل شرایط اقتصادی خیلی بد و به دست آوردن شرایط بهتر از قبل حاضرند یک مرد مسن که می تواند موقعیت مطلوب تری برای او ایجاد کند را برای دوست داشتن و حتی ازدواج انتخاب کند.
البته هیچ دلیل و استدلالی برای اینکه این افراد نمی توانند زندگی های خوب و یا رابطه موفقی داشته باشند وجود ندارد؛ ولی مسئله این است چند درصد این روابط و ازدواج ها با حس واقعی و بدون چشمداشت و نگاه ابزاری صورت می گیرد. این نوع ازدواج ها و روابط عاشقانه نیز در سطوح مختلف وجود دارد یعنی در میان طبقه پایین و بالای جامعه دیده می شود. مثلا ممکن است یک دختر نوجوان به دلیل وضعیت مالی بد خانواده با مردی متاهل یا چند ده سال بزرگتر از خود ازدواج کند، یا در طبقه مرفه مثلا دختری برای بدست آوردن موقعیت اجتماعی بهتر و بیشتر حتی با وجود رفاه نسبی با یک مرد سرمایه دار پا به سن گذاشته ازدواج کند. در این میان نیز برخی روابط از سوی دختران جوان تنها برای سـرکیسه کردن مردان پیر و پولدار صــورت می گیرد. پیرمردانی که به واسطه داشتن پول اعتماد بنفس دارند و می دانند که می توانند عشق را نیز بخرند البته گاه کلاهبرداری ها و شیادی های نیز صورت می گیرد که نمونه های شکایت های آن ها و اخبارشان را شنیده ایم. البته این مسئله در میان پسران و مردان جوان نیز شیوع پیدا کرده است و مردانی دیده می شوند که حاضرند وارد رابطه های عاشقانه با زنانی بسیار بزرگ تر از خود شوند.
اما چرا جامعه به این سمت می رود و ملاک های مالی و مادی معیار مهمی برای زنان و مردان جوان شده و حتی بر روابط عاطفی شان نیز تاثیر مستقیم گذاشته و آن ها را مجاب به ریا و دروغ کرده است؟
سمیرا ۳۱ سال دارد، مادر او در جوانی همسر دوم پدرش شده است، او می گوید: همیشه همسر اول پدرم و پسرانش بر سر ما آوار می شدند و با مادرم بدرفتاری می کردند زیرا معتقد بودند او بخاطر پول پدرم حاضر شد همسر او شود.
وی ادامه می دهد: درست است که پدر من مرد متمولی است و او را بی اندازه دوست دارم ولی از همان نوجوانی این سوال که نکند مادرم تنها و تنها به خاطر پول با او ازدواج کرده است مرا آزار داده و می دهد.
نعیمه که دانشجوست می گوید: یک سری هم هستند که هیچ قراره عاشقانه و جدی با مردان پا به سن گذاشته ندارند. بودن با هم برایشان یک معامله است. دختران جوان و زیبا با پیرمردهای متمول به مهمانی و … می روند آن ها هم در مقابل هم برایشان گوشی آخرین مدل یا یک بلیت سفر و .. می گیرند. ممکن است این رابطه حتی چند ماهه باشد.
وی ادامه می دهد: البته فقط دخترها این طور نیستند، پسرها هم دنبال چنین موقعیت هایی هستند.
هدیه که دانشجوی ارشد است نیز می گوید: من خیلی به تفاوت سنی اعتقاد ندارم؛ ولی گاه این تفاوت آنقدر زیاد است که نامعقول می شود. مثلا در دوره کارشناسی یکی از بچه ها با پیرمردی که صاحبخانه شان بود ازدواج کرد و استدلالش این بود الان پول مهم است من زیبایی و جوانی دارم و او پول من خلا او را برطرف می کنم او خلا من را.
وی ادامه داد: من از عاقبت زندگیشان خبر ندارم ولی یادم است که او می گفت با پیش فرض مرگ ده سال بعد او بر اثر کهولت باز این من هستم کـــه برنده ام. یادم است برای هدیه ازدواج خانه ای به نامش کرد.
مهدیار که در یک شرکت خصوصی کار می کند، می گوید: من بعنوان یک پسر شاید از شنیدن این اخبار ناراحت شوم ولی غیرمعقول هم نیست وقتی که اقتصاد حرف اول را مــی زند برای تغییـــر یک پله ای زندگی هم گاه این حرکت ها منطقی است.
وی ادامه می دهد: انکار نمی کنم ما پسرها نیز در گفتگوهایمان به اینکه کاش پرنده خوشبختی بر شانه مان بنشیند و یک بیوه زن متمول بر سر راهمان سبز شود، اشاره می کنیم.
مهدیار می گوید: همه تعریف ها عوض شده این روزها همه چیز را با پول می توان خرید حتی عشق را البته شانس آن ها که زیباترند قطعا در به دست آوردن مرد یا زن مسن پولدار بیشتر است.
این جوان مهندس می گوید: با این شرایط بیکاری و تورم باور کنید رویای یک شبه پولدار شدن بد نیست خیلی هم لذت بخش است، شرعی هم که هست.
اما مجید که ۳۴ سال دارد، اعتقاد دیگری دارد، او می گوید: از دید من این یک خود فروشی است نه صرفا تن و جسم، فروختن روح عشق به پول و موقعیت است. چشـــم و هم چشمی ها و فخرفروشی ها نتیجه اش همین است.
شاید داستان های عاشقانه میان پیرها و جوان ها تنها در همان شعرها و قصه ها وجود داشته باشد ولی مسائل اقتصادی یکی از محرک های بسیار جدی برای جوانانی است که حاضرند از عاطفه خود بگذرند و عشق را نه در آینه بلکه در خشت خام ببینند و عشق خود را بر باد دهند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.