سه شنبه ۳۰ خرداد ۹۶ شماره ۶۱۴
***سرمقاله
****
کوروش محمدی
رییس انجمن آسیب شناسی اجتماعی ایران
****
خانواده ایرانی در دهه های اخیر در معرض تحولات بسیاری بوده است. افزایش سن ازدواج، تجرد و تک زیستی، تغییر نگرش ها که به تردید در ضرورت تشکیل خانواده به عنوان مسیر تکاملی منجر شده، تبعات بسیاری را به دنبال داشته است. علاوه بر این، افزایش اختلافات خانوادگی و طلاق، کم شدن روحیه سازش پذیری و ضعف کارآمدی خانواده در کنترل و نظارت؛ از مهم ترین معضلات این کانون مهم اجتماعی به شمار میآید که دود آن بیش از همه در چشم بانوان و دختران جامعه ما می رود. در واقع پارهای غفلت ها و در مواردی انکار مشکلات، طی دو دهه گذشته، آسیب های اجتماعی را تشدید و مشکلات این بخش را برای زنان افزون کرده است. با این حال، طی سال های اخیر حساسیت ها نسبت به بررسی این مسئله افزایش یافته است و رسانهها تلاش کردهاند دغدغههای این بخش را پُررنگ سازند و از مخاطراتی بگویند که به واسطه آسیبهای اجتماعی، زنان و دختران ما را تهدید میکنند. آنچه بیش از همه کارشناسان اجتماعی را نگران میکند، کم رنگ شدن کارکرد تربیتی خانواده و یا آموزش و پرورش است. برای نرسیدن به مرز هشدار، باید پرسید چرا این نقشها در حال رنگ باختن هستند؟ بافت منسجم خانواده در ایران، همواره یک نقطه قوت برای جامعه ما به منظور پیشگیری از آسیبها به شمار میآمده و این ظرفیت نباید از دست برود که اگر چنین شود، تبعاتی سخت در انتظار است.
از سوی دیگر، سیر صعودی طلاق موجب شده، بسیاری از بانوان جامعه ما تحت عنوان زنان سرپرست خانوار شناخته شوند. حال از آن جا که جامعه و قوانین موجود نقش حمایتی تمام قدی از زنان مطلقه ندارد، این افراد گاه به لحاظ حمایتهای اجتماعی و اقتصادی با مشکلات جدی روبه رو می شوند و همین امر آسیبهایی را متوجه آنها میسازد. علاوه بر مطالب مذکور فقر، بیکاری، نبود توازن اجتماعی و شکاف طبقاتی، آسیبها را برای زنان پُررنگ تر کرده است.فقر اقتصادی، بیکاری و به تبع آن فقر فرهنگی نیز سبب شده است که نتوانیم نیازهای زنان را به خوبی بسنجیم و در راستای تامین آن بکوشیم.
در روند بررسی عوامل آسیبزا؛ نباید از ضعف کارکردهای فرهنگی چشم پوشید؛ شاهد این مدعا گرایش جامعه به تماشای سریال های ماهواره ای است. به بیان دیگر طی سال های اخیر دستگاه های فرهنگی، جامعه را براساس پیوست فرهنگی غیرپویا اداره می کرده اند. لذا دستگاه های مذکور نتوانسته اند پاسخ درخوری به نیازهای فرهنگی جامعه بدهند، همین مسئله فرهنگ عمومی و سبک زندگی را تحت الشعاع قرار داده است. موید این مطلب آن است که نه تنها سبک زندگی غربی در نوع معماری بلکه در روابط اجتماعی و نحوه پوشش ما نیز رسوخ کرده است.
توصیه می شود برای خروج از این بحران، توانمندی ها و نقش آفرینی های زنان هر چه بیشتر در جامعه به رسمیت شناخته شود. همچنین قانونگذار نیز در راستای حمایت از زنان، باید قوانینی را به تصویب برساند که نگرش های تحقیر کننده به زنان و به ویژه زنان مطلقه رارفع کند. لذا باید اعتبار و عزت زنان جامعه ارتقا یابد و منزلت اجتماعی ایشان تقویت شود، در این صورت است که بسیاری از آسیب ها خود به خود کاهش پیدا می کند. تجربه نیز حاکی از آن است، هر کجا به زنان فرصتی داده شده، عملکرد بسیار قابل قبولی از خود نشان داده اند، لذا باید حمایتها از نقش آفرینی زنان افزایش پیدا کند و به موازات آن نگاه جامعه نیز اصلاح شود. هم اکنون نیز سند جامعی توسط معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری تدوین شده و لوایحی نیز به منظور بررسی به مجلس ارجاع شده است که اگر این اسناد به تصویب برسند، موضوعیت قانونی و رویکرد الزام آور برای تمامی دستگاه ها پیدا می کنند و قطعا می توانیم شاهد رشد، شکوفایی منزلت و توفیق بیش از پیش زنان در جامعه باشیم. همچنین توصیه می شود وزارتخانه هایی همچون ارشاد و سازمان هایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی مولفه های فرهنگی را مبتنی بر فرهنگ بومی، دینی و اسلامی و متناسب با نیازهای روانشناختی و جامعه شناختی زنان تدوین و به صورت بسته های آموزشی به جامعه منتقل کنند.