- روزنامه وقایع استان مرکزی - http://vaghayeostan.ir -

جنجالی که آقای کارگردان با فردوسی به پا کرد/گلاویز شدن با رستم

شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ شماره ۷۸۸
***
وقایع استان
سحر یاری
***
در زندگی روزمره ممکن است برخی از واژه هایی استفاده کنیم که دقیقا خودمان هـم نمی دانیـم چه گسـتره معنـایی دارد، حتـی نمی دانیم خاستگاه آن کجاست. در واقع پشت این کلمه ها یک مکتب، نظریه و حتی دوره تاریخی وجود دارد، نازیسم، فاشیسم، مارکسیسم، بورژوآ، ناسیونالیسم، آنارشیسم و … .
گاه ممکن است واژگانی از این دست را در یک ویژگی رفتاری یک فرد تقلیل دهیم و مثلا بگوییم طرف آنارشیسم است البته به این خرده وارد نیست و بخشی از وجه استعاره است که در زبان ما زیاد وجود دارد؛ اما واقعا چقدر این مفاهیم را می شناسیم شاید از یک فرد عادی انتظاری نباشد؛ ولی معمولا انتظار این است که وقتی این واژه را افراد خاص استفاده می کنند دقیقا به آنچه زیرمتن آن است نیز توجه داشته باشند و بدانند چه روح تاریخی همراه با آن حرف است. جنجال بر سر فاشیست خواندن فردوسی چند روزی است که نقل محفل ها شده است از جمع های ادبی تا گروه های تلگرامی هر کسی می خواهد از اظهار نظر جا نماند حالا چه آن کسی که فردوسی شناس است چه آنکه حتی تفاوت شعرهای حماسی او را از شعرهای غنایی سعـدی نمی داند. برخی گوینده را متهم و خواستار عذرخواهی شدند برخی نیز گفتند چه ایرادی دارد ما بزرگان فرهنگی خودمان را جدی تر نقد کنیم و از آن نگاه خاص که آن ها بی عیب مطلق هستند؛ فاصله بگیریم.
اما ماجرا دقیقا چه بود و چه واکنش هایی را بهمراه داشت. حاشیه ها از برنامه هفت آغاز شد زمانی که محمد حسین مهدویان کارگردان فیلم لاتاری در واکنش به انتقادها به فیلم جدیدش، شاهنامه را «فاشیستی و نژادپرستانه و پر از شعار» معرفی کرد. بعد از این حرف ها بود که افرادی چون همایون شجریان و برخی شاعران واکنش های تندی به این حرف ها نشان دادند و خواستار عذرخواهی مهدویان شدند. شجریان در اینستاگرامش نوشت: « دوستان گرامی همگی خوب می‌دانیم که شاهنامه بخشی از چند میراث بزرگ و مهم فرهنگی کشورمان است که همه‌ی دنیا با نگرش به آن می‌توانند عظمت زبان و فرهنگ مارا درک کنند. با این حال اخیرا در برنامه‌ای سینما محور در صدا و سیمای کشورمان ایران ، به حضــرت حکیــم ابوالقـاسم فردوسی که بزرگان ادب و فرهنگ، فارسی سخن گفتن امروز ما را (که عاری از کلمات عربی هم نیست) مدیون او و شاهنامه اش می دانند، علنا توهین شده است و گویا قرار نیست کسی هم عذر خواهی رسمی کند.
بنده‌ کمترین و جمع بسیــاری از دوستــانــم و فرهیختگان هنر، شایسته می‌دانیم، مراتب به شکلی فراهم آید تا بدون هیچگونه توضیح و توجیه، که شنیدن آن صبوری می‌خواهد، در رسانه ملی که وظیفه‌اش پاسداری از ارزش‌های فرهنگی این مرز و بوم است، یا به هر طریقی که شایسته است از پیشگاه مردم ایران عذر خواهی مستقیم و رسمی بعمل آید.»
«علی اکبر میرجعفری» شاعر نیز در فضای مجازی اینطور نوشت: شاهنامه بخوانیم و فیلــم بســازیـم آقــای کارگردان! شمــا احتمالا قطعا شاهنامه را نخوانده اید یا به دقت نخوانده اید. شما احتمالا قطعا درباره فاشیسم و ناسیونالیسم هم مطالعه کافی ندارید.
البته روی دیگر ماجرا نیز برخی دفاع ها از مهدویان بود. سید عبدالجواد موسوی منتقد سینما در دفاع از مهدویان می نویسد: «یکی می گوید مهدویان به شاهنامه فردوسی توهین کرده و خلایق بی آن که بدانند موضوع از چه قرار بوده داد و هوار راه می اندازند که: ای امان و فغان که مهدویان به هویت ملی ما توهین کرده. بگذریم از این که به احتمال قریب به یقین حتی یک نفر از این جماعت مصراعی از شاهنامه را نخوانده و نخواهد خواند.
به عقب بازگردیم و ماجرا را دوباره مرور کنیم؛ مهدویان در پاسخ به رشیدپور،مجری برنامه هفت که اصرار داشت فیلم لاتاری را فاشیستی و مروج خشونت بخواند گفت: با این نگاه شما حتی شاهنامه فردوسی را هم می توان فاشیستی خواند، می خواهید ابیاتی از شاهنامه را برایتان بخوانم؟ که ای کاش رشیدپور اجازه می داد مهدویان در این باره توضیحات بیشتری بدهـد. که البتـه بعیـد می دانم بازهم جماعتی که به دنبال بهانه برای دشنام دادن و خالی کردن عقده های ریز و درشتشان هستند توجهی به آن توضیحات می کردند.
بهر روی این حرف تا جایی ادامه پیدا کرد که مهدویان مجبور به عذرخواهی شد ولی در عذرخواهی خود توجیهی کرد که شاید عذر بدتر از گناه بود و نشان می داد که او اصلا شاهنامه و شخصیت هـایـش را به خوبـی نمــی شناســد. محمـدحسیـن مهدویان در برنامه تلویزیونی دیگری گفت که اسم پسرش را آرش گذاشته و برایش قصه‌های شاهنامه را می‌خواند و گفت: «من نسبتم با فردوسی اینجوریه». او از به کار بردن آن تعبیرها در مورد شاهنامه عذرخواهی کرد و گفت کارش ادبیات و نقد ادبی نیست و آن شب می‌خواسته «به فردوسی پناه ببرد». هر چند عذرخواهی مهدویان، البته که اقدام شجاعانه‌ای است، اما همان ارجاعش به اسم آرش و داستان آرش کمانگیر، نشان داد که منتقدانش حق داشتند که بگویند او شاهنامه را نخوانده و نباید در مورد چیزی که نخوانده‌ایم و اطلاعی نداریم نظر بدهیم. ماجرا خیلی ساده است: داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده!
اصلا مسئله این نیست که آیا شاهنامه اثری با رگه های فاشیسم است یا نیست؟ هر جنجالی در دل خود جدای از اصل ماجرا پرده از برخی وضعیت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می اندازد در مورد این هیاهو هم چند نکته قابل بحث است: اول اینکه چه خوب که رسانه ملی به سمتی برود که در آن اجازه نقد صریح باشد و بتوان حتی بزرگان را مورد نقد قرار داد؛ ولی نه نقد یک سویه بلکه برای موافقان و مخالفان فضایی را ایجاد کرد تا آن ها بتوانند آزادانه به بحث و تحلیل مسائل بپردازند هرچند هم اکنون این فرصت یا به طور اتفاقی برای کسی در صدا و سیمای ایران پیش می آید و یا نه با برنامه ریزی از قبل تنها برای عده ای در نقد کسی که جایی برای دفاع در همان رسانه ندارد ایجاد می شود. نکته بعدی اما در خصوص برخی افراد است که بعنوان هنرمند خود، اعمال و سخنانشان مورد توجه است این افراد یا باید سواد خود را بالا ببرند یا نباید در مورد مسئله ای که اشراف کامل به آن ندارند سخن بگویند خصوصا که در دفاع از خود بوده باشد. بهرحال خود مهدویان این جسارت را داشت که اعتراف کند و بگوید: «من اگر در مورد شاهنامه صحبت می‌کنم، درباره داستان‌ها و شخصیت‌های شاهنامه صحبت می‌کنم. من متخصص ادبیات نیستم. من که نمی‌خواهم نقد ادبی بکنم. برخی به من گفتند که می‌توانی یک بیت از شاهنامه را بخوانی؟ من اصلا همچون ادعایی ندارم.» بهر روی ماجرای شاهنامه و فردوسی و انتقاد به آن تازگی ندارد سال ۱۳۶۹ سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی در مورد داستــان ضحــاک فردوسـی جنجال هایی به پا کرد هرچند نحوه عنوان و دلیل نقد شاملو به فردوسی زمین تا آسمان با آنچه این روزها می شنویم تفاوت دارد؛ کاش بزرگان خود را به خوبی بشناسیم و در عین حال فرصت را برای نقد آن ها با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خودشان فراهم کنیم و یادمان باشد هیچ خوب مطلقی وجود ندارد و یک روز باید از این تقدس گـرایی محـض فاصلـه بگیریــم و البته بدانیـم که بی سوادی هم بددردی است.