خانه » پیشنهاد سردبیر » بررسی علل بی انگیزگی جوانان و نوجوانان از زبان آنها/لشگر شکست خورده ها

بررسی علل بی انگیزگی جوانان و نوجوانان از زبان آنها/لشگر شکست خورده ها

شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶   شماره ۷۱۹

***

وقایع استان

سحر یاری
***
یک دورهمی گرفته ایم. غزل قرار است که برود. بالاخره من هم چند واحد مانده را پاس کردم و به جمع این بیکارها اضافه شدم. بچه های علوم آزمایشگاهی ورودی ۹۱٫ همه ما شکست خورده های رشته تجربی بودیم. روزی می خواستیم پزشک و دندانپزشک شویم؛ ولی سر از این رشته در آوردیم. حالا هم با حسرت جمع شده ایم تا غزل که از همان روز اول همه فکر و ذکرش نماندن بود را بدرقه کنیم و البته که حسرت یا شاید حسادت در چهره خیلی هایمان پیدا بود. مینا که چسب روی دماغش را هنوز نکنده گوشه ای نشسته و همه اش موهای آبی رنگش را توی صورتش می ریزد و سلفی می گیرد. زهرا به طرفش می رود گوشی آیفونش را از دستش می کشد و می گوید: بابا خوشگل. مینا با عصبانیت بلند می شود هلش می دهد و گوشی را از دستش می گیرد و می گوید: بی تربیت و دوباره کز می کند گوشه اتاق زهرا دهانش را برایش کج می کند و می گوید: افسرده. غزل دارد تند تند در مورد اینکه حالا باید برود ترکیه بماند چند وقتی تا اقامتش درست شود، حرف می زند. مریم که شاگرد اولمان بود و حالا در شرف ازدواج با پسر عمویش می گوید: تو این مملکت باید شانس داشت وگرنه درس که فایده نداره. من هم بی خبر از کنایه اش می گویم: شانس و پارتی مگه ندیدی الهه چطور رفت تو انتقال خون مشغول شد بابا اون خون می دید غش می کرد. غزل بی توجه به حرف های ما بلند می شود آهنگ را زیاد می کند و می گوید: حالا هر کی یه سرنوشتی داره … پاشید یه تکونی به خودتون بدید. مینا هنوز توی گوشی است. زهرا با غزل همـراهی می کند. من و مریم هنوزنشسته ایم. مریم می گوید: کاش می شد منم از اینجا می رفتم می خواستم بشینم دوباره درس بخونم؛ ولی نیمذارن که. زهرا داد می زند: بیاید بابا… مریم می گوید: کاش روحیه زهـــرا رو داشتم با اون زندگی داغونشون. می خــواستم بگویم خط های روی دستش رو لابد ندیدی ولی چه لــزومی داشت؟ من می دانستم مــریم از چه چیز نـاراحت است از همان سال اول خیلی هایمان می دانستیم سرنوشتمان بیکاری است اصلا چه امیدی به ادامه بود. می گویم: بی خیال دنیا دو روزه می گذره باید خودتو بزنی به بی خیالی و دستش را می گیرم و می کشم… زهرا داد می زند: شکست خورده های سرخوش و بلند می خندد. غزل حالا خوشبخت ترین ما بود که دورش حلقه زده بودیم و می چرخیدیم.
باور همه ما از جوانی و نوجوانی سرزندگی، نشاط، شور و هیجان است؛ اما این تنها یک تصور است، تصوری که خیلی واقعی نیست. نگاه به اطرافمان نشان می دهدکه دیگر جوان ها آن جوان های قدیمی نیستند بلکه بی انگیزگی، تعارض شخصیتی، بی هدف بودن، انزوا و عدم استقبال از مشارکت های اجتماعی و چهره های مضطرب شمایلی از جوان های امروزمان است. این نگاهی بدبینانه به جامعه و پیرامونمان نیست. یک نگاه عمیق است که باید موجب نگرانی نیز شود؛ آنچه ما می بینیم جامعه جوان افسرده ایست که دچارش شده ایم. عوامل مختلفی در ایجاد این وضعیت موثر بوده است. نمی توان منکر این ماجرا شد نمونه هایی از خودکشی ها که خودکشی دو دختر نوجوان اصفهانی تکان دهنده ترین آن ها در چند ماه اخیر است، خشونت های جوانان نسبت به هم که قتل، آتش زدن و سلفی گرفتن چند دوست با جنازه دوست دیگرشان نمونه دیگری از آن بود یا قتلی که توسط یک نوجوان ۱۴ ساله برای دزدیدن النگوهای یک دختر بچه انجام شد و … مواردی که این روزها آن ها را در اخبار و فضای مجازی می بینیم. برای این نوع رفتارها که از روی افسردگی، عدم رضایت و خشم انجام می شود دلایل مختلفی وجود دارد. جامعه شناسان و رفتار شناسان نیز تحلیل های متعددی دارند.
 اما خود جوانان در این مورد چه می گویند؟
بهروز ۲۷ سال دارد. او شغل دائم ندارد گاه گاهی کارگری ساختمان می کند و گاهی نیز با ماشین برادرش مسافرکشی می کند. او می گوید: من خیلی ها را دیده ام که با دیپلم کارمند بانک شده اند چون پارتی داشتند ولی من با لیسانس بیکارم.
او ادامه می دهد: از اینکه توی خانه هنوز بروم و بیایم و گاهی پول روزانه خودم را نداشته باشم دیوانه می شوم. گاهی به سرم می زند که خودم را خلاص کنم احساس بی مصرف بودن دارم بعد جالب است می گویند چرا ازدواج نمی کنید.
بهروز که قرص های آرامبخش مصرف می کند، می گوید: گاهی فکر می کنم کاش رفته بودم به جای درس خواندن جوشکاری یا کاری یاد گرفته بودم. الان هم می شود رفت ولی وقتی سرمایه ای ندارم چه کنم.
وی ادامه می دهد: من هم دلم خوشبختی می خواهد؛ ولی خوشبختی ای که با پول تعریف شده برای امثال من نیست. همین باعث می شود که از آن هایی که راحت پول درمی آورند یا با رابطه به جایی رسیده اند متنفر باشم.
فــاطمه مدرس زبان است. او می گوید: مــن برای همین شرایط نیز خیلــی تلاش کردم ولی مادرم هر روز می گوید بنشین خانه آن ۵۰۰ تومان را خودم بهت می دهم یعنی هنوز خانواده ام نمی خواهند بپذیرند که من به استقلال نیاز دارم.
وی ادامه می دهد: من ۲۲ سالم است؛ ولی می دانم همین آخر آن چیزی است که در این شهر خواهم شد. قرار نیست معجزه ای شود همین را هم نگه دارم عالی است.
فاطمه می گوید: همه فکر می کنند من دختر سرخوشی هستم؛ ولی دیگر کاری جز این نمی توان انجام داد. درست وقتی که زندگی راضی ام نمی کند و راهی برای تغییر پیدا نمی کنم بلند بلند می خندم آن هم به هر موضوع بی اهمیتی.
آریان ۱۶ ساله می گوید: من زندگی در این شهر و کشور را دوست ندارم. وقتی می بینم در جاهای دیگر دنیا چقدر آسایش و راحتی وجود دارد ولی اینجا برای من نیست افسرده می شوم.
او که عاشق فوتبال است، ادامه می دهد: مثلا من دلم می خواهد به ورزشگاه مانند ورزشگاه نیوکمپ بروم ولی انگار همه چیزهای خوب برای کشورهای پیشرفته است. اصلا فکر می کنم ما ته دنیا ایستاده ایم.
هدیه ۲۰ ساله و دانشجوی نقاشی است؛ او می گوید: این واقعیت است که ما جوان ها بی انگیزه شده ایم حتی من که دنبال علاقمندی ام آمده ام می دانم که آثارم در آینده ممیزی می خورد و باید گوشه کارگاه خاک بخورد.
وی ادامه می دهد: وقتی یک جوان هر لحظه باید بترسد که خودش را بروز دهد معلوم است که دچار خفقان می شود. کدام سازو کار برای شادی و تفریح وجود دارد.
هدیه معتقد است من از آزادی و زندگی یک تعریف دارم که در مقیاس جهانی به واسطه پل های ارتباطی به آن رسیده ام ولی وقتی وارد جامعه می شوم می بینم هیچ کدام برایم عملی نیست همین اولین نقطه برای شروع سرخوردگی است. در مورد بیکاری و مشکلات اقتصادی که دیگر قصه زیاد است.
سعید ۲۵ ساله که منتظــر جواب دانشگاه هایی است کــه رزومه اش را برای آن ها فرستاده می گوید: چرا فکر می کنید جوان ایرانی آرزو ندارد این را به همه تعمیم ندهید من آرزو دارم و آرزویم رفتن از ایران است.
وی می گوید: مدرک من از یک دانشگاه خوب با معدل خوب است اما چون سابقه کار ندارم باید بیکار باشم اصلا منطقی نیست به هرحال باید از جایی کار را شروع کنم و در کشــور خودم واقعا نمی شود.
درست است که دلیل بی انگیزگی ها تنها درمسائل اقتصادی نیست ولی یکی از دلایل بارز و مهم است؛ تعارضات فرهنگی و اجتماعی، عدم درک متقابل از سوی خانواده و مسئولین، بی توجهی به خواسته های جوانان و ایجاد نشدن بسترهای لازم برای اشتغال و تفریح آن ها، عمیق شدن شکاف طبقاتی، از بین رفتن شایسته سالاری و… از مهم ترین عواملی است که جوانان این کشور را دچار یاس و ناامیدی کرده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.