خانه » پیشنهاد سردبیر » بازخوانی تاریخی یک نماد سیاسی هخامنشی در گفتگو با دکتر شهرام جلیلیان:/وداع با فروهر

بازخوانی تاریخی یک نماد سیاسی هخامنشی در گفتگو با دکتر شهرام جلیلیان:/وداع با فروهر

چهارشنبه ۲۶ خرداد ۹۵ شماره ۳۴۵

گروه سیاسی-اسحاق شهبازی:
در این شماره به بررسی یکی از مهمترین نمادهای کاربردی در ایران کنونی بخصوص در بین جوانان می پردازیم بدون آنکه بدانند اصلا این نمادی که به گردن می آویزند چیست .شناخت منشا و خاستگاه این نماد در دنیای کنونی دارای اهمیت دو چندانی است به دو دلیل : اول آنکه موضوع نماد بالدار هخامنشی از مباحث مهم دنیای باستان شناسی و مطالعات ایرانی است و دوم آنکه در سالهای اخیر که اقبال به بازخوانی دوباره ایران باستان در بین قشر جوان ایرانی بیشتر شده است این نماد که به اشتباه فروهر خوانده میشود کاربردی فراوان یافته است . در این شماره در همین ارتباط به گفتگو با دکتر شهرام جلیلیان استاد تاریخ باستان دانشگاه شهید چمران اهواز مترجم و گردآورنده کتاب ” جستاری درباره یک نماد هخامنشی فروهر ، اهوره مزدا یا خورنه ” تالیف علیرضا شاهپور شهبازی نشسته ایم .
دکتر جلیلیان در گفتگو وقایع استان با اشاره به تفاسیر موجود از این نماد گفت : تا میانه سده نوزدهم پژوهشگران غربی قاطعانه باور داشتند که در هنر هخامنشی بازنمایی دایره ی بالدار که معمولاً با نیم تنه بالایی مردی با جامه های همانند یک پادشاه هخامنشی دیده میشد نماد اهورا مزدا خدای بزرگ ایرانیان است . این دیدگاه معمولاً با پذیرفتن این پیش زمینه بوجود آمده است که چون این بن مایه از سرزمین آشور وام گرفته شده است و در آنجا نماد آشور خدای بزرگ اشوریان بوده است . در ایران هم باید نماد اهورامزدا همتای ایرانی آشور باشد. از سوی دیگر پژوهشگران ایرانی عقیده داشتند که دایره ی بالدار نشان دهنده ی فروهر ( فـَرَوَشی در اوستا و در فارسی امروز فَروهر ) می باشد که معمولاً همچون گونه ای همتا و همانند روح آدمی و فرشته ی نگهبان او انگاشته میشد ( فروهرها احتمالاً در اغاز روانهای نیاکان در گذشته بودند ) .این پژوهشگران ایرانی که چنین عقیده ای داشتند معمولا دنباله رو متکلمان هندی زردتشتی بودند که چنین تفسیری را در واکنش به عقیده غربی ها درباره دایره بالدار پیشنهاد کرده بودند.از طرفی نیز امروزه این تفاسیر غلط به حدی در بین مردم و حتی مورخان و باستان شناسان در طول رسوب سالیان دراز انباشته شده است که تقریبا همگی با یک دید یقینی به یکی از این نتایج درباره این دایره بالدار رسیده اند یعنی یا آن را نماد اهورامزدا و یا نماد فروهر می دانند. حال به بررسی استدلالات هر دو گروه از معتقدان به دو تئوری اهوره مزدا و فروهر می پردازیم تا ببینیم سر منشا این تئوری ها کجاست و اصولا چقدر با واقعیت تاریخ ایران همخوانی دارد.
وی افزود : اولین فرضیه تئوری فروهر است که سرمنشا و پیشینه این عقیده که پیکره بالدار مظهر و نشانه فروهر آن فرمانروایی است که این نگاره در ارتباط با او دیده میشود . به نیمه دوم سده هجدهم ، یعنی هنگامی که انتشار نوشته های مقدس زردتشتی و یادبودهای تاریخ ایران باستان شوق و علاقه زیادی را در اروپا برای پژوهش گران ایرانی به وجود آورده بود، باز میگردد. برای آن گروه از پژوهشگرانی که به خوبی با ادبیات زردتشتی و سنگ نگاره های ساسانی آشنایی داشتند، پیکره بالدار، نه همچون خدای بزرگ در مجموعه ایزدان زردتشتی، بلکه به عنوان فروهر پادشاهان هخامنشی شناخته میشد و این گونه استدلال میشد که نماد دایره بالدار در فضای بالای نگاره همه چهره های سلطنتی دیده میشود و در همان جا و موقعیتی نشان داده شده که در پیکره بالدار در ریخت انسانی آن، دریاد بودهای تاریخی دوره ساسانی به خود اختصاص داده است . و در نتیجه این نماد دوره ساسانی باید جانشین نماد بالدار دوره هخامنشی باشد . با این وجود، گذشته از این جنبه های کلی، هیچ گواه کلی روشنی به سود این تئوری به دست داده نشده بود ولی به زودی این “تئوری فروهر ” به طور گسترده ای به ویژه از سوی زردتشتیان هند و هچنین ایرانیان پذیرفته شد. بعدها لیلی رز تیلور و جمشید جی مانکجی اونوالا تئوری فروهر را به عنوان پاسخی از بطن جامعه زرتشتی – ایرانی به تئوری اهوره مزدای غربی جان تازه ای بخشیدند . برای مثال تیلور با اشاره به این گزارش هرودوت که میگوید پارسیان هیچ نگاره ای از خدایان خود نمی سازند .(کتاب اول، بند۱۳۱) دایره بالدار را به عنوان دیمون پادشاهان هخامنشی شناخت که تئوپمپوس و پلوتارک از مورخان قدیمی به آن اشاره کرده اند و دیمون را همان فروهر انگاشت.اونوالا هم با آوردن همان گزارش هرودوت این گونه استدلال کرد که در سنت و ادبیات زردشتی، کوچکترین اشاره ای به نگاره ای از اهوره مزدا وجود ندارد ، و تاکنون هیچ سنگ نوشته ای که آشکارا به یک بازنمایی از خدای بزرگ ایرانیان اشاره داشته باشد، به دست نیامده است .به علاوه اونوالا با استناد به نوشته های از اوستا کتاب مقدس زردشتیان (یسنا،۳۶ بندهای ۶و۳) می افزاید که نمادهای اوره مزدا آتش و خورشید هستند که هیچ گونه شباهتی با یک پیکره بالدار ندارند . انوالا در بیان دوباره تئوری فروهر به فروردین یشت اوستا(بندهای ۷۰،۶۹،۲۶،۲۳) اشاره که در آن فروهر ها به عنوان پرواز کنندگانی چابک، برای یاری بخشیدن به جنگاورانی که از آنها برای دست یافتن به پیروزی کمک خواسته باشند.و به ویژه برای یاری بخشیدن به پادشاه توانا که از دشمن کینه توز به هراس افتاده باشد. به ریخت پرندگانی نیک شهپر توصیف شده اند.و در نهایت اونوالا با اشاره به این که نخستین بازنمایی از پیکره بالدار در هنر هخامنشان در سنگ نگاره های داریوش بزرگ در کوه بیستون دیده میشود که به یاد پیروزی های او ساخته شده است . و با داشتن این عقیده که پیکر بالدار معمولا با آن پادشاه که این نماد در فضای بالای نگاره اش بال گشوده نه تنها در تاج و چهره و جامه ها که حتی در دیگر نشانه های همانندی دارد . نتیجه گرفت که داریوش بزرگ در سنگ نگاره بیستون فروهر خود را نمایش داده است که حتی همین فروهر نقش فعال و ناپیدایی را در جنگ های او با مدعیان به عهده داشته بود. تمام استدلالاتی که برای اثبات تئوری فروهر مطرح شده اند بیش از این استدلال های ضعیف نیست .
جلیلیان خاطر نشان کرد : با وجود اینکه تفسیر” پیکره بالدار نماد فروهر پادشاه” تفسیری گیرا و جذاب است با این وجود قانع کننده نیست و با استناد به استدلالات قوی شاهپورشهبازی مورخ و باستان شناس بزرگ ایرانی میتوان نتیجه گرفت که این تئوری کاملا اشتباه است به چند دلیل اولا این که فروهر (فروشی و ریخت کهن آن فرارتی) یک اسم مونث است . و این خود نشان دهنده آن است که فروشی همچون یک موجود مادینه تجسم میشود. در حالی که پیکره های بالدار هخامنشی، نیم تنه مردی را که از درون دایره بیرون آمده است نشان میدهند.
دوم آنکه : تعدادی از پیکره های بالدار اگرچه انگشت شمار هستند ولی به گونه ای جداگانه و بدون هیچ پیوند اشکاری با یک پادشاه هخامنشی نمایش داده شده اند.
سوم آنکه بازنمایی پیکره بالدارو پذیرفتن نقش مهمی که اونوالا به آن نسبت داده است یعنی یاری بخشیدن به جنگ آوران در میدان نبرد را دشوار می سازد . چرا که در هیچ سنگ نگاره ای پیکره بالدار به عنوان دارنده جنگ افزار و یا دارای نقشی در جنگ ها نشان داده نشده است .بنابراین هر چند دایره بالدار را هخامنشیان از آشوریان وام گرفته اند ولی در اینجا به هیچ وجه همانند خدای اشوری با تیرو کمان و یا نقش جنگی نشان داده نشده است .
چهارم آنکه: به سختی میتوان پذیرفت که فروهرها آن گونه که این بازنمایی ها نشان میدهند این اندازه شکل های گوناگونی به خود گرفته باشند . همچنین بسیار دشوار است که توضیح دهیم که چرا دایره بالدار در پاره ای از نمونه ها همراه با انسان بالدار دیده میشود . گذشته از این اگر فروهر یک پادشاه همچون یک همتا و همانند آن بازنمایی میشد . پس منطقا باید انتظار داشت که فروهر یک مغ به صورت یک دین مرد نشان داده میشد و یا فروهر یک شیر به صورتی دقیقا شبیه این حیوان به تصویر کشیده میشد.
پس همه این استدلال ها به ما میگویند که باید تفسیر پیکره بالدار به عنوان فروهر پادشاه را برای همیشه فراموش کنیم .
این استاد تاریخ ایران باستان تصریح کرد: دومین فرضیه تئوری نماد اهوره مزدا است که به نظر می رسد جی.گی. رود (۱۸۲۰ میلادی) نخستین پژوهشگر غربی بود که به دفاع از این فرضیه پرداخت که پیکره بالدار نماد اهوره مزداست .عقیده او این بود که تفسیر پیکره بالدار به عنوان فروهر پادشاه قانع کننده نیست چرا که این عقیده از این گمان اشتباه سرچشمه گرفته بود که فروهر یک انسان از وی جداست و همچون یک فرشته نگهبان همراه انسان می باشد، در حالی که فروهر دقیقا همان روح انسان است و تا هنگامی که انسان زنده بود. فروهر هم از وی جداناپذیر بود در نتیجه: “چیزی که بالای نگاره پادشاه بال گشوده است. نمی تواند آتش باشد، بلکه باید گونه ای بازنمایی یک ایزد، و یا امشاسپندان بوده باشد.” رود همچنین حلقه نگاه داشته شده توسط پیکره بالدار را نماد خورشید انگاشت که خودش به تنهایی یک ایزد شناخته میشد. و چنین نتیجه گرفت که تنها اهوره مزدا میتوانست به عنوان نگاهدارنده چنین ایزدی در دستان خویش باشد. برای نزدیک به سه دهه این تفسیر نادیده گرفته شد تا آنکه لایارد(۱۸۵۰) دوباره تفسیر نگاره بالدار به عنوان تجسم اهوره مزدا را ناآگاه از این که پیش از وی “رود” چنین تفسیری را پیشنهاد داده است پیش کشید و به دفاع از آن پرداخت . استدلال کلی لایارد نیز برای دفاع از این فرضیه اش این بود که چون ایین ها و نمادهای مذهبی در اشکال هنری آشوری و ایران باستان همانند هستند پس میتوان نتیجه گرفت که نمادهای دینی ایرانیان از آشوریان وام گرفته شده اند و چون پیکره بالدار ایرانی به عنوان بازنمایی اهورامزدا نشان داده شده است می توان نتیجه گرفت که این پیکره بالدار در میان آشوریان هم مظهر خدای بزرگ آنان بوده است.جالب تر این که لایارد حتی نامی که این خدا با آن شناخته میشد را نمی دانست و می پنداشت که آن خدا “بعل” بوده است. اگر خوب به این قضایا دقت کنیم متوجه می شویم که خاستگاه این فرضیه بر روی یک گمانه پردازی تایید نشده به وجود آمده است و هرگز شایسته به دست آوردن این چنین طرفداران زیاد برای چنین مدت طولانی نبوده است . البته از میان خیل طرفداران این فرضیه فقط راولینسون تنها پژوهشگری بود که برای تایید فرضیه اش استدلال آورد و منطق او این بود که : دایره بالدار همراه با یک نیم تنه انسانی و یا بدون آن که در سرزمین آشور مظهر و نماد آشور خدای مردم آشور بود از سوی پارسیان برای بازنمایی ارمزد بزرگترین خدای آنها پذیرفته شد و این نگاره بالدار در ساختمان ها و یا آرامگاه های پارسیان در دل کوه ها به معنای دقیق کلمه در آشکارترین موقعیت ها جای داده شده است. وی همچنین استدلال قوی تری آورد و آن این که در صحنه های که پیکره بالدار و قرص “میترا یا خورشید” را نشان می دهند و با همدیگر دیده می شوند . پیکره بالدار در میانه صحنه جای گرفته و قرص در گوشه راست صحنه و به طور ضمنی اشاره داشت که موقعیت مهم تر پیکره بالدار نشان می دهد که این نماد بازنمایی یک خدای بسیار مهم تر از میترا می باشد و در نتیجه حتما باید خود اهورامزدا باشد.
وی خاطر نشان کرد : در آستانه سده بیستم عبارت های “اهوره مزدا” و “نماد اهوره مزدا” عنوان های تثبیت شده پیکره بالدار شدند و در غرب همه بدون چون و چرا این فرضیه را پذیرفتند و تمام چون و چراها و شک و تردیدها درباره معقول و یا منطقی بودن آنها به بوته فراموشی سپرده شد. اما دلایلی که اشتباه بودن این فرضیه را ابطال میکنند بسیارند اولا اینکه هرودوت اشکار گفته است که پارسیان هیچ نگاره از خدایان خود ندارند و ساختن نگاره خدایان را نشان نادانی می دانند و علاوه بر او دینون و بروسوس هم این حرف او را تایید میکنند .حتی کلمنت اسکندریه ای نیز از زبان دینون گفته است که مغ ها “در هوای آزاد قربانی انجام می دهند و عقیده دارند که آتش و آب تنها نمادها و نشانه های خداوند هستند.” این گزارش نیز نشان میدهد که اهوره مزدا همچون دیگر خدایان به گونه جداگانه ای بازنمایی نمی شده است و باید با آتش و خورشید تجسم می یافت.دوم اینکه تئوری نماد اهوره مزدا این واقعیت را نادیده میگیرد که شکل این بن مایه با توجه به زمینه ای که در آن نمایان می شود، متفاوت است. در نتیجه این بن مایه هنگامی که در بالای نگاره یک پادشاه یا نگاهبانان شخصی او بال گشوده، معمولا یک انسان بالدار می باشد و هنگامی که در بالای نگاره شاهزادگان یا عامه ایرانیان دیده می شود ، یک دایره بالدار است . این ناسازگاری و تفاوت نشان میدهد که دو نماد جداگانه وجود دارد، یکی متعلق به پادشاهان بزرگ و دیگری متعلق به همه ایرانیان . این که اهوره مزدا آن گونه که در سنگ نوشته بیستون داریوش بزرگ گفته شده است “خدای آریاییان “بود نمی تواند به این معنی باشد که پیکره بالدار تجسم یک اهوره مزدای هخامنشی شاهانه باشد و دایره بالدار هم تجسم یک اهوره مزدای ایرانی باشد.در نتیجه هر دو گونه این نماد باید نه بازنمایی اهوره مزدا بلکه بازنمایی دو نیروی ایزدی باشند که یکی از آنها باید دقیقا با پادشاهان بزرگ هخامنشی ارتباط و پیوستگی داشته باشد.از طرفی الگوی بازنمایی شده این بن مایه نشان میدهد که این نگاره نمی تواند نماد خدای بزرگ بوده باشد چرا که یکی از بازنمایی اهوره مزدا یعنی آتش –آن گونه که در حقیقت باید باشد –معمولا همراه با ستایش گران دیده می شود . با این وجود اهوره مزدای فرضی همچنان که در تخت برنزی به دست آمده از منطقه وان دیده می شود و یا بر روی یک غلاف خنجر از گنجینه جیحون و همچنین سکه ای کیلیکیه ای (که بعل خدای سامی را روی تخت و در حالی که پیکره بالدار را در دست خویش گرفته نشان می دهد.) میتوان دید که اهوره مزدای فرضی همچون یک پیکره کوچک فرعی نشان داده شده است . گذشته از این نمی توان پذیرفت که خدای بزرگ به گونه ای نمایانده شود که توسط جنگاوران و یا جن ها محافظت میشود.و دیگر آنکه تئوری نماد اهوره مزدا با این واقعیت که در هنر ایرانی بازنمایی هایی از اهوره مزدا دیده می شود و در بیشتر نمونه ها، این بازنمایی ها به گونه ای هستند که هیچ تردیدی را درباره شناسایی هویت واقعی او به وجود نمی آورند، ناسازگار است . برای مثال کهنترین بازنمایی اهوره مزدا متعلق به سده نخست پیش از میلاد است که آنتیوخوس پادشاه کماژنه که خود را از تخمه هخامنشیان می داند در سنگ یادمان خود در نمرود داغ خدایان بزرگ ایرانی را همسنگ با همتایان یونانی نشان می دهد.در سکوی غربی آرامگاه انتیوخوس مجسمه ای وجود دارد که زئوس- اهوره مزدا را همچون یک مرد ریشدار با کلاه مخروطی و شاخه های برسم زردشتی در دست نشان میدهد.از طرفی در آثار به جای مانده از کوشانیان ایرانی نژاد ( در سالهای ۵۰-۲۵۰ بعد از میلاد در پاکستان امروزی حکومت میکردند.) نیز نمونه های از نگاره اهوره مزدا وجود دارد. برای مثال در سکه های هوویشکا اهوره مزدا همچون مردی ریشدار و ایستاده نشان داده شده است که با دست راست خود یک حلقه گل را گرفته است و با دست چپ خودش یک چوب دستی را نگاه داشته است .که اگر با سایر بازنمایی های اهوره مزدا مقایسه شود می توان آن را یک دسته شاخه های برسم انگاشت.همچنین اهوره مزدا در نگاره های دیهیم ستانی پادشاهان ساسانی، با تاج کنگره دار، و حلقه ای که با دیهیم شاهی تزیین شده در یک دست، با یک دسته شاخه های بلند برسم در دست دیگر دیده می شود.به خوبی دیده می شود که در هیچ یک از این بازنمایی ها از نگاره اهوره مزدا، هیچ نشانه ای از بال ها، دم یا پای یک عقاب وجود ندارد.حتی در این نمونه ها اهوره مزدا همواره با نگاره ای کاملا طبیعی، همچون یک دین مرد زردشتی نمایانده شده که ویژگی او نه، یک گل نیلوفر برخلاف پیکره بالداربلکه شاخه های برسم در دست اوست. و حتی میبینیم این پیکره بالدار در نگاره های متعلق به دیهیم ستانی هخامنشیان و یا سایر رخدادها نقشی ندارد و دقیقا همانند تیخه یونانی(الهه نیک بختی در نزد یونانی های برای مقایسه به کتاب یشتها ج۲ص۳۱۴ )در سنگ نگاره های پیروزی ساسانیان و در بالای نگاره پادشاه بزرگ هخامنشی بال گشوده و از خود صحنه جدا افتاده است. و در این جا میتوان استدلال آورد که در زمانی ویژگیهای یک خدا و آن هم یک خدای بزرگ کاملا تثبیت شده و این ویژگی ها در طی سال ها تغییر ناپذیر و ثابت مانده است پس اگر ما تفسیر پیکره بالدار را به عنوان “نماد اهوره مزدا” بپذیریم چگونه می توانیم این تفاوت های مهم را در بازنمایی های این خدای بزرگ توضیح دهیم . پس با توجه به این استدلال ها می توان نتیجه گرفت که هیچ دلیلی برای تفسیر این دو نماد هخامنشی یعنی پیکره بالدار و دایره بالدار به عنوان بازنمایی اهوره مزدا وجود ندارد.
وی افزود حالا با رد شدن دو فرضیه قبلی حالا میتوان به نتایج واقعی تحلیل رسید و آن اینکه ایرانیان گونه های نماد بالدار را از مردمان تابعه خود وام گرفتند تا مفهوم باستانی خودشان را از فره (در اوستایی خورنه در پهلوی خوره و در فارسی امروزی فره و فر) تجسم بخشند. یعنی از دایره بالدار برای تجسم بخشیدن و نشان دادن “فره پادشاهی” (در اوستایی کوئم خورنه و در فارسی امروزی فره کیانی) و از دایره بالدار برای نشان دادن و تجسم بخشیدن به “فره ایرانیان” (در اوستایی ائیریانم خورنه در فارسی امروزی فرایرانی ) استفاده کنند.
وی در ادامه گفت : مهمترین دلایل قبول این فرضیه این است که دایره بالدار در پیوند با ایرانیان معمولی همچون ساتراپ ها ، جنگاوران، دین مردان ، شکارچیان و همچنین با چهارپایان معمولی و آفریده های ماوراء طبیعی نشان داده شده است . و در شماری از نمونه ها دایره بالدار در فضای بالای نگاره چهره های سلطنتی و یا گروهی از ایرانیان که در میان آنها شاید شاهزادگان هم وجود داشته اند دیده میشود. و البته وجود چهره های سلطنتی در این صحنه ها به معنی نشان داده شدن بالاترین رده های ایرانیان می باشد . از سوی دیگر نیز پیکره بالدار با مفهوم پادشاهی پیوند نزدیکی دارد و در فضای بالای نگاره های پادشاهان و شاهزادگان به نشانه نگاهبانی از آنها دیده می شود. درحالی که حلقه فرمانروایی را در دست گرفته و همانند به چهره های شاهانه ای است که در بالای نگاره آنها بال گشوده است . همچنین پیکره بالدار پیوند ویژه ای با گفته های پادشاه دارد و یا در پاره ای موارد همراه با نگاره پادشاه نیامده و خود به نمایندگی از پادشاه و یا به عنوان محافظ ودلگرمی بخش مردمان تابعه وفادار در دفاع از آنها از شاهنشاهی نشان داده شده و یا به گونه ای نمایانده شده که جنگاوران ایرانی که مهمترین وظیفه انها نگهبانی از پادشاهان و دستگاه پادشاهی بود نگهبان و محافظ آن باشند.و حتی در برخی موارد همانندی نگاره بالدار و پادشاه به حدی است که نماد دارای جامعه،چهره و ویژگی ها و همان آسیب پذیری پادشاه بزرگ بود و نماد بالدار و پادشاه هر دو مقدس و مورد احترام بودند و البته هر دو نیازمند نگهبانی و محافظت نیز بودند.
استاد تاریخ دانشگاه شهید چمران اهواز در پایان گفت : برای فهم این فرضیه باید پیش شرط های زیر را در مورد نماد درک کرد :
۱این نماد کاملا با پادشاه ایرانی به شیوه ای بسیار شخصی ارتباط دارد و ۲ ارتباط ویژه ای با شاهین داشته که بال های گشوده شده شاهین در این نماد نشان دهنده این ارتباط می باشد .۳این نماد نشانه های پادشاهی و به ویژه تاج پادشاهی را می پوشیده است .
۴ نیازمند نگهبانی و پشتیبانی جنگاوران ایرانی بوده است.
۵ با وجود اهمیت آن در دوره هخامنشی دودمان های پادشاهی ایرانی بعدی که خود را از تخمه هخامنشیان می دانستند و یا خود را به آنها منتسب میکردند این گونه فعالیت ها را بدون استفاده از این نماد و یا جایگزین ساختن آن با دیگر نمادها انجام نشدنی دیده اند. و این که این نماد نشانه شاهانه پیکره بالدار همراه با تغییر یافتن هر پادشاه تغییر میکند چرا که فره هر فرمانروا مختص اوست و با بقیه فرق میکند. از طرفی در اوستا، فره شاهی شکل های گوناگونی به خود گرفته است، که یکی از آنها پرنده ای به نام وارغن، یا شاهین است، که با بال های گشوده شده توصیف می شود و ارتباط نزدیکی با ورثرغنه دارد که خدای جنگ ایرانیان و بخشنده فره بود. وارغن، همان عقاب یا شاهین مورد علاقه هخامنشیان بود، چنان که یک منبع یونانی در گزارشی داستانی می گوید: «هخامنش، نیای نام دهنده پادشاهان هخامنشی، به وسیله یک عقاب پرستاری شده است.» می دانیم که یک عقاب طلایی با بال های گشوده شده، نشانه پرچم هخامنشیان بوده است. همچنین در کتاب حزقیل پیغمبر یهودی، کوروش بزرگ، عقاب شرق خوانده شده است. در دوره ساسانیان هم فره شاهی اردشیر بابکان، بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی، به شکل یک عقاب تجسم یافته بود و یک داستان دیگر می گوید: «عقابی بال های خود را به نشانه مشروعیت و قانونی بودن پادشاهی اردشیر بابکان، روی او گشوده بوده است.» وارغن یا شاهین، چهره اسطوره ای پیدا کرد و به عنوان یک عقاب یا اژدها پدیدار شد و نام «سئنه مرغ» یا «مرغ شاهین» به آن داده شد، که بعدا به «سیمرغ» تبدیل شد و چنان که در اوستا دیده می شود بال ها و پرهای سیمرغ، فره را به همراه خود داشتند. از سوی دیگر، ایرانیان آگاه شدند که مردمان مصری که تابعه آنها بودند، شاهین را به عنوان مظهر و نشانه قدرت مطلق و فرمانروایی می دانند. پس وارغن با فره شاه ارتباط دارد و همه این موارد، نشان می دهد که چرا هخامنشیان تا این اندازه به وارغن یا شاهین با بال های گشوده شده اهمیت می داده اند و برای تجسم بخشیدن به فره شاهی از آن استفاده کرده اند. بنابراین این نماد یقینا با خورنه و فره شاهی در ارتباط است .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.