چهارشنبه ۲۵اسفند ۹۵ شماره ۵۵۳
وقایع استان- فرشته غلامی:
لباسش سرخ است و صورتش سیاه که گویی قرار است با سیاهی چهره اش همه تیرگی ها را بشوید و به افسردگی و تیرگی روزها پایان دهد و شور، نشاط و سرزندگی را با خود به همراه آورند.
حضورش در شهر رسمی دیرینه است و نوید بخش بهار و تولد طبیعت است. صحبت از حاجی فیروز است همان کسی که به قول خودش سالی یک روز مهمان ماست و این روزها که در آستانه سال نو هستیم بر سر چهارراه ها و در خیابان های شهر قدم می زند و با دایره و تمبکش آواز می خواند: ارباب خودم سامبولی بلیکم… ارباب خودم لطفی به ما کن.
نوروز یکی از سنت های دیرینه ایران زمین است که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است. از آنجایی که نوروز مهم ترین جشن ایرانیان است برای آن آداب و رسوم خاصی را در نظر گرفته اند که برخی از آنها نیز ریشه اساطیری دارند یکی از همین شادی ها نیز وجود حاجی فیروز در خیابان های شهر است.
حاجی فیروز از سنت هایی است که با نوروز گره خورده است اگرچه این حاجی فیروز یا به قولی بابانوروز با شکل امروزی آن بسیار تفاوت پیدا کرده و در گذشته حاجی فیروزها تنها برای شادی مردم چهره خود را سیاه می کردند اما این روزها که آمار کودکان خیابانی بالا رفته است غالب این حاجی فیروزها کودکانی هستند که تا همین دیروز به عنوان کودکان کار در نزد مردم شناخته شده بودند و اکنون برای کسب درآمد بیشتر خود را به این شکل درآوردند و عده ای دیگر همان متکدیانی می باشند که با تغییر ظاهر به کسب همیشگی شان ادامه می دهند.
بنابراین در روزهای پایانی سال حاجی فیروز در کوچه و خیابان به راه می افتد، خودشان صورت، دست و گردنشان را سیاه می کنند و کلاه مخروطی مقوایی بر سر می گذارند و شلیته و شلوار و کمربند سرخ بر تن می کند و با دایره ای که در دست دارند، ضرب می زند و می خواند و می کوشد توجه مردم را به خود جلب کند تا شاید از این طریق مبلغی را دریافت کند. اما چه شده که حاجی فیروزهای امروز به گدایی روی آورده اند؟
به اعتقاد اسطوره شناسان حاجی فیروز در گذشته سمبل یک انسان آزاد بوده است و او همراه با غلامش در روزهای آخر سال به شادمانی می پرداخته و دیگران را به خنده وا می داشتند. او سمبلی از شادمانی پیش از عید بود اما حالا آن انسان فهیم با لباس فاخر به انسانی تبدیل شده که لباسهای مندرس میپوشد و در شهر به تکدیگری میپردازد. او چهرهای میان سال داشته اما حاجی فیروزهای امروزی نه جنسیت دارند و نه سن و سال. آنها به شادی تظاهر میکنند و در شهر میچرخند.
در پـــایان هر سال شخصیت های افسانه ای در آیین های مختلف ظهور می کنند تا خبر از آغاز سال جدید بدهند. بابانوئل در فرهنگ اروپایی و حاجی فیروز در فرهنگ ایرانی است. اما چرا بابانوئل هدیه می دهد و حاجی فیروز طلب کمک می کند؟ حاجی فیروز یعنی به استقبال عید نوروز رفتن. رنگ سیاه رویش، سیاهی مرگ و زمستان و قرمزی لباسش رنگ زندگی و بهار است. شخصی به صورت، دوده می مالد و لباس قرمزی به تن می کند و با نام حاجی فیروز، دایره زنگی می زند و نوید آمدن عید می دهد. رنگ قرمز لباس او رمزی از آتش عشق است و این رنگ مقابل روی سیاهش است که او را خوار و بی مقدار نشان می دهد. او ارمغانی معنوی به ما هدیه می کند که در دنیایی واقعی ما وجود دارد و آن بهار با طراوت و سرسبزی و خرمی است.
اما بابانوئل شخصیتی افسانه ای که با هدایای مادی آن هم به صورت افسانه به مردم هدیه می دهد که خود ما آگاهیم که کادو و هدایایی بابانوئل از سوی خانواده تدارک داده می شوند. درخصوص شباهت های این دو می توان گفت که علاوه بر رنگ قرمز لباس شان که نویی از آغاز و سرزندگی است. زنگوله بابانوئل نوعی شباهت با دایره دارد اما سفیدی روی بابانوئل و آسمانی بودنش با سیاهی روی حاجی فیروز ما و زمینی بودنش در تضاد هستند.
درخصوص پیدایش حاجی فیروز در ایران اسطوره های بسیاری وجود دارد اما گفته شده است که داستان عمو نوروز ، داستانی عاشقانه است. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی ، زلف و ریش حنا بسته ، کمرچین قدک آبی ، شال خلیل خانی ، شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می افتاد و عصا به دست به سمت دروازه شهر می آمد. عمو نوروز منتظر زنی بود. آنها می خواستند با هم ازدواج کنند . این داستان می تواند به ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط باشد. در واقع آن زن بی نام ( سال ) عاشق عمو نوروز است و آن الهه هم عاشق شاه است. عمو نوروز نماد کسی است که برکت می دهد، حالا شاه یا هر کس دیگر و آن زن هم منتظر عمو نوروز است . معمولا زن همیشه با زمین هم هویت است ، جز در بعضی از اساطیر مصری که زمینش مذکر است، معمولا زن و زمین یکی هستند. الهه که عاشق شاه است، او را انتخاب می کند و آن زن عاشق ( سال ) هم عمو نوروز را برمی گزیند. دیدار زن و عمو نوروز اتفاق نمی افتد. زن هیچوقت در زمان عمو نوروز بیدار نیست، آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده. زن صاحب خانه است و مرد مسافر، و این سفر همیشه ادامه دارد.
اما درخصوص پیدایش حاجی فیروز آنچه که مسلم است و طبق گفته زنده یاد مهرداد بهار، اسطوره شناس ایران این می باشد که حاجی فیروز را بازمانده آیین ایزد شهید شونده دانسته که چهره سیاه او نیز نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آنهاست که با خود، رویش و برکت میآورند. مهرداد بهار نیز سیاوش را با ایزد نباتی بومی مربوط میداند. چرا که پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی میروید. این همان برکت بخشی و رویش است. با این تعابیر، وی معنای دیگری برای نام سیاوش ارائه میدهد. سیاوش را که صورت پهلوی آن سیاوخش و صورت اوستایی سیاورشن است، معمولا به دارنده اسب سیاه یا قهوهای معنا میکنند. اما مهرداد بهار با ریشه یابی آیین سیاوش، معنای این نام را مرد سیاه یا سیه چرده میداند که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم بر چهره می مالیدند یا به صورتک سیاهی که بهکار می بردند. این مطلب قدمت شگفت آور مراسم حاجی فیروز را نشان میدهد که به آیین تموز وایشتر بابلی و از آن کهنه تر به آیین های سومری میپیوندد. در واقع حاجی فیروز و عمو نوروزدو شخصیت اصلی ولی متفاوت در یک داستان هستند.
وجود حاجی فیروزها در شهر آن هم در این شلوغی های نزدیک به سال نو را باید نمادی از نوروز وشادی و سرور و پاسداشت آیین های کهن دانست و با تخریب چهره این آیین های باستانی سعی در از بین بردن رسوم کهن نکنیم و باید توجه داشت درک درستی از این عناصر نمادین رفتاری کمک میکند تا ما در کاربردی کردن آن ها و کارآفرینی در حوزه اقتصاد و فرهنگ موفقتر باشیم،